#رز_سیاه_پارت_22



_اها



چرخیدم باز صدام زد



_رز



چشمامو روی هم فشار دادم



_جانم



_خواهش میکنم راضیش کن بزاره نوشین با پدرش خداحافظی کنه توام مثل اونی درکش کن سخته.





شکه شدم انتظار این حرف رو نداشتم



اما

اما حق با اون بود من هم مثل نوشین بودم چند بار لب هامو تکون دادم تا حرف بزنم اما نتونستم بگم که من پدرم رو جلوی چشم هام از دست دادم



نه تنها پدرم بلکه تمام اجزای خانوادام رو از دست دادم اون هم با بی رحمی تمام..





بی حرف و سریع از اتاق خارج شدم



رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۴۸]

[فوروارد از کانال صلیب عشق]

#پارت49





بازم اون حس انتقام لعنتی تو وجودم جون گرفت اونا چه میدونستن از درد تو سینه من

اونا چه میدونستن از غرور خورد شده من

دستی به صورت خیس از اشکم کشیدم با بوق ماشینی به خودم اومدم





ایگیت بود بین گریه لبخند زدم بالاخره یکی بود که حال منو درک کنه ایگیت چندین سال بود همدمم بود .





جلو رفتم و سوار شدم خنکای ماشین ارامش بخش بود





_سلام



_سلام خوش اومدی



لبخند زد



_خب اماده ایی؟



_ایگیت یه مشکلی پیش اومده که باید سفرو عقب بندازیم.





اخم کرد...



_ینی چی؟ چه مشکلی؟



_پدر نوشین به رحمت خدا رفته



ابروشو بالا داد



_خدای من چه قدر بد



_درسته اتفاق ناگواریه اما شده و باید برگردیم شیراز





_تو زده به سرت؟



_ایگیت درکش کن اون میخواد برای اخرین بار با پدرش خداحافظی کنه...





به روبروش خیره شد





_ریسکش بالاست



_میدونم



نفسش رو با صدا خارج کرد



_ میدونی و میخوای خودتو توی دردسر بندازی؟ اصلا چه لزومی داشت اونا هم همراه تو فرار کنن سارا متاهله اگر شوهرش دستش بهت برسه بعنوان شریک جرم ازت شکایت میکنه





چشم هامو توی کاسه سرم چرخوندم





_بله میدونم اما بازم نظرم عوض نمیشه!





نگاهم کرد چشم هاشو عصبی بست و گفت



_امکان نداره بزارم همچین حماقتی کنی





_امکان نداره من فردا با اون پرواز از ایران خارج شم



اخم کرد



_لجبازی نکن دختر



_ایگیت اتفاقی نمی افته نگران نباش ما هوشیارانه قدم بردمیداریم.





با دستش روی فرمون ضرب گرفت

romangram.com | @romangram_com