#رز_سیاه_پارت_21
پا تند کردم و از کنارش رد شدم سریع از حال گذشتم و وارد اتاق شدم نوشین چشم هاش باز بود نگاهش به من افتاد
یه قطره اشک از گوشه چشمم چکید و گفت
_بابام...
چشم هامو روی هم فشار دادم دردشو حس میکردم قلبم اتیش گرفت یاد اون روز افتادم بازم شلیک گلوله تو سرم پیچید.
_من متاسفم نوشین
_تقصیر خودم بود من فرار کردم و بابامو خورد کردم.
نگاهم به سارا افتاد صورتش خیس بود
_الان دیگه کار از کار گذشته فردا صبح از ایران خارج میشیم خوب فکر کنید اخرین فرصته راه دیگه ایی نداریم.
در اتاق رو بستم و به حیاط برگشتم تنفسم سخت شده بود
دستم رو روی گلوم گذاشتم و عمیق نفس کشیدم اما باز هم را نفسم بسته بود
دنیا دور سرم میچرخید
با چکیدن اولین قطره اشک راه نفسم باز شد یادم اومد بازم اون لحظه های لعنتی
صدای شلیک گلوله باز توی سرم پیچید
چشمانو بستم دستام رو محکم توی موهام بردم و کشیدمشون .....
قطع شد یک ان صدا ها قطع شد نفسم رو باصدا خارج کردم و از جام بلند شدم
نوشین_ رز
صدای پر بغض نوشین بود چرخیدم چشم هاش سرخ بود دلم گرفت لبخند زدم اما فقط برای حفظ ظاهر...
رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۴۷]
[فوروارد از کانال صلیب عشق]
#پارت48
_رز اجازه میدی برم پیش بابام و باهاش خداحافظی کنم؟
لبخندم محو شد اخم کردم لب زدم اما مانع ام شد و شروع به صحبت کرد
_خواهش میکنم التماست میکنم منو ببر شیراز چی میشه یع روز پرواز عقب بیوفته!
_نمیشه نوشین نمیشه اگه گیر بیوفتیم تو دردسر بزرگی گرفتار میشیم....
_میدونم اما درکم کن اون پدرم بوده تا اخر عمر دیدینش برای اخرین بار بدلم میمونه
_ لب هامو روی هم فشار دادم به ساعت مچیم نگاه کردم یک ساعت دیگه ایگیت میرسید
باید باهاش مشورت میکردم
اره این بهترین راه بود...
_باشه اما بهم زمان بده ایگیتو قانع کنم
_اع دخترا سرما میخورین چرا تو حیاط ایستادین بیایین تو بیاین
نگاهم رو بین شهلا و نوشین به گردش در اوردم
لبم رو تر کردم و گفتم
_برو داخل نوشین شب حرف میزنیم..
بینی شو بالا کشید و رفت داخل چشمامو روی هم فشار دادم صدای smsگوشیم توجه ام رو جلب کرد.
ایگیت بود
_من شمالم
سریع باهاش تماس گرفتم و قرار گذاشتم
سریع قدم تند کردم و برگشتم داخل ...
کاپشنمو تنم کردم اما تا خواستم از اتاق خارج شم سارا صدام زد
_رز
_بله
_جایی میری؟
_ایگیت اومده باید برم باهاش حرف بزنم.
romangram.com | @romangram_com