#رز_سیاه_پارت_20
_بخور مادر تا از دهن نیوفتاده
لبخند عمیقی بروش زدم و یکم از چای رو مزه کردم
خوش طعم بود عطر خوبی داشت
_دوستشونی؟
سوالی نگاش کردم ادامه داد
_ منظورم اینه که فامیلشونی سری قبل تورو ندیده بودم
ابروهام بالا رفت لبم رو تر کردم و گفتم
_بله من دختر عمه اونا هستم
خیالش راحت شد چون عمیق خندید..
_ماشالله توام مثل اونها زیبایی
_خیلی ممنون
حرف هامون با صبح بخیر سارا نصفه موند ببخشیدی گفتم و به حیاط رفتم
تلفن ساده ام رو در اوردم و با ایگیت تماس گرفتم
بوق اول..... بوق سوم....
_جانم رز
_سلام کجایی؟
__دارم چمدونمو تحویل میگیرم فرودگاهم
_بسیار خب بیا شمال
_چشم من دوساعت دیگه اونجام
_منتظرم
_فعلا
دکمه قطع تماس رو زدم
_نازگل_رز
چرخیدم با فاصله کمی ازم ایستاده بود
رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۴۷]
[فوروارد از کانال صلیب عشق]
#پارت47
سرم رو تکون دادم
_چیشد؟ کی بود؟
ترس توی چشم هاش بود اخم کردم
_چرا میترسی؟چیزی شده؟
_از از شیراز زنگ زدن
_کی زنگ زد؟
_زن عمو بود گفت گفت که پدر نوشین سکته کرده
چشمام درشت شد
_مرده؟
اشک از چشم هاش چکید و سرش رو تکون داد
__خدای من! نوشین میدونه؟
_اره از هوش رفت الانم سارا روی سرشه
romangram.com | @romangram_com