#رز_سیاه_پارت_19




کم کم از شهر خارج شدیم و خیالم راحت شد





به نیم رخ سارا نگاه کردم هنوز ارایش روی صورتش بود چشم هاشو بسته بود خواب بود.....





نازگل هم همینطور صدای نوشین حواسمو جمع کرد





_به مارو باش با کیه اومدیم سیزده بدر شماها خوابیدین منم تو سکوت خوابم میبره



_پخش رو روشن کن





_اع رز تو بیداری





_اره خوابم نمیبره الان کجاییم؟





_ کاشان رو رد کردیم





_خوبه





صدای اروم ملودی پخش ماشین باعث شد چشم هامو ببندم



رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۴۷]

[فوروارد از کانال صلیب عشق]

#پارت44



باتکون دستی اروم لای پلکمو باز کردم



سارا بود



_بیا پیایین رسیدیم خوابالو



بدنم کوفته شده بود اروم تکون خوردم و پیاده شدم هوا روشن بود دور و بر ۴ صبح.



نوشین به طرف خونه قدیمی با در قرمز رنگی رفت و محکم شروع به در زدن کرد...



یکم بعد صدای زنی اومد و بعد در باز شد



قامت کوتاه پیر زنی بین در نقش گرفت چهره مهربونی داشت از همه قشنگ تر لباس های محلی تنش بود



نوشین_ مهمون نمیخوای؟





نازگل_سلام شهلا جون مارو یادت میاد





شهلا چشم هاشو ریز کرد و بعد عمیق خندید





_ اره چرا یادم نیاد مگه میشه دخترامو یادم نیاد قربونتون برم خوش اومدین بیایین تو

لبخند زدم و اروم بدنبال سارا رفتم تو



حیات قشنگی داشت



حوض کوچیک ابی سنگ ریزه و گلدون های رنگابرنگ فوقولاده بودن.



رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۴۷]

[فوروارد از کانال صلیب عشق]

#پارت45





اروم وارد خونه شدم نقلی و دنج.



چشمام باز نمیشد هنوز خوابم میومد

شهلا مهربون بود....



خستگیمون رو درک کرد و برامون رخت خواب اورد و خوابیدیم خواب خوبی بود ارامش داشت حداقل برای من هرچه بیشتر میگذشت مصمم تر میشدم که تصمیم رو عملی کنم و انتقام بگیرم





صبح روز بعد قبل از همه از خواب بیدار شدم و از اتاق اروم و پاورچین پاورچین خارج شدم



نفس عمیق کشیدم هوای خوبی بود چشم هامو باز کردم کنار حوض نشستم و شیر اب رو باز کردم



دستمو زیرش بردم خنک بود مشتمو پر کردم و پاشیدم توی صورتم از سرمای اب تنم لرزید چشمامو باز کردم قطرات ابی که روی دستام میچکید رو حس میکردم..





موهامو پشت گوشم زدم ...



رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۴۷]

[فوروارد از کانال صلیب عشق]

#پارت46





آهسته دوباره وارد خونه شدم درو بستم که صدای یک نفر متوقفم کرد





_اع تو بیداری دختر



_سلام شهلاجون صبحتون بخیر



_سلام به روی ماهت مادر بیا بشین صبحانه بخور جون بگیری.





لبخند زدم و پای سفره نشستم از سماور کنارش توی استکان های قدیمی ریخت تک تک حرکاتش رو نگاه کردم لرزش دست های چروکیدش دلم رو به درد اورد


romangram.com | @romangram_com