#رز_سیاه_پارت_17
نگاهش کردم چهرش سرد بود چشمای ابی رنگش مثل زمستون سرد و بی روح شده بود لبخند زدم و چشمامو به نشون تاییدبازو بسته کردم
سارا_نه راستی راستی زده به سرتون
نازگل_ منم میام
رو به سارای متعحب گفت
_چیه اونجوری نگاهم نکن من دلم نمیخواد مثه تو بزور شوهرم بدن.
نوشین_نازگل مراقب حرف زدنت باش !
نازگل شونه هاشو با بیقیدی بالا انداخت اخم کردم و گفتم جریان چیه؟
نازگل_اقاجون گفت جمعه عقد آرمان و سارا برگذار میشه و رسما دهن همرو بست.
رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۴۷]
[فوروارد از کانال صلیب عشق]
#پارت41
شکه وار زمزمه کردم
_اوه خدای من... حالا میخوای چیکار کنی سارا.
سرش رو پایین انداخت و گفت
_خودمم نمیدونم
نوشین _خب تو هم همراه ما بیا
سارا به من نگاه کرد انگار میخواست از من اجازه بگیره
_بیا عزیز دلم چه اشکال داره توهم بیا
لبخند دل فریبی زد و اشک از چشم هاش چکید وقتی لبخند میزد چال عمیقی روی گونه هاش میوفتاد
نازگل دستش رو دور شونه های سارا حلقه کرد ومحکم بغلش کرد و با لحن بامزه ایی گفت
_واییی سارا زده به سرت میخوای باما بیایی!
باصدای بلند خندیدیم ....
_امردز چند شنبه بود؟
_یک شنبه!
_پس وقتمون کمه
_درسته!
نازگل_میگم نوشین نظرت چیه فرار کنیم شمال
نوشین چشم هاشو ریز کرد و گفت
_منظورت چیه
_یادتونه پارسال تابستون به اسم مشهد جیم زدیم شمال!
سارا خندید نوشین با کنترل کردن خندش گفت
_خب
_وای رز فرار کردیم شمال ولی گفتیم میریم مشهد اونم با اردوی دانشگاه
با صدا خندیدم
_ رفتیم خونه یه خانومه که نمیشناختیمش و باهاش دوست شدیم من میگم فرار کنیم شمال و بریم پیش شهلا جون
نوشین_اره فکر خوبیه نظر توچیه رز؟
_ طرف اطمینانیه ما اگه فرار کنیم راه برگشت نداریم خوب فکراتونو بکنین و فردا تصمیم قطعی تونو بگین.
اروم تک تک شب بخیر گفتن و برگشتن به اتاق هاشون .
اونشب تا موقعه اذان بیدار بودم و به راهی که انتخاب کرده بودم فکر میکردم
به انتقامم به حامد پارسا....
romangram.com | @romangram_com