#رز_سیاه_پارت_10

اره من قربانی نفرتت شدم اما این رو بدن دست روی دست نمیزارم تاوان این سیاهی رو باید پس بدی ....

انتقام میگیرم...

انتقام مرگ مادرم

پدرم.... برادرم خواهرام انتقام دل سیاه از نفرتم رو پس میدی اما به روش خودت!



پوزخند عمیقی روی لبهام جا گرفت اره همین درست بود انتقام به روش خودش...

چشمامو دوباره بستم اروم روی چمنا دراز کشیدم لرزه خفیفی از سرما به تنم تزریق شد

رعد و برق وحشت ناکی باعث شد اخم بین ابروهام بیوفته اما اونقدر قوی تبود که بتونه چشمانو از هم باز کنه...

دسنامو دوطرفم باز کردم خیسی قطرات بارون رو روی تک تک اجرای تنم حس میکردم هر لحظه شدید تر و قدرتمند تر میشد....



باید پیداش میکردم باید......

ایگیت اون بهترین کسی بود که میتونستم بهش اعتماد کنم اره درستش همین بود حتما ازم خیلیی دلخوره ...

جندوقته باهاش حرف نزدم؟ خودمم نمیدونم



رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۴۵]

[فوروارد از کانال صلیب عشق]

#پارت24

صدای ظریفی منو از افکارم بیرون کشید چشمامو باز کردم...



سارا بود دختر یسنا و علی دختر خاله من! با لبخند نگاهم میکرد .



_اینجا چیکار میکنی دختر پاشو الان بارون شدید میشه سرما میخوری..



به دستی که روبروم بود نگاه کردم دستمو تو دستش گزاشتم و با یه تکون از جام پاشم لباس هامو تکوندم و شالم رو روی سرم انداختم.



بی حرف دنبالش وارد خونه شدم لباس هام نم داشت باید عوضشون میکردم.



_رز

مکث کردم محسن بود چرخیدم و نگاهش کردم سردم بود دلم میخواست هرچه زود تر از شر این لباسا خلاص شم....



_اماده شومحمد میبرتت سر خاک خانوادت..



لرزیدم خاک خانوادم.... پلکامو محکم فشار دادم نه نه الان نباید گریه میکردم. باشه ارومی گفتم و سریع از پله ها بالا رفتم...



توی پیچ و خم راه رو ها گم نشدنم بزرگترین شانس بود!



در اتاق رو محکم بهم کوبیدم باحرث موهامو چنگ زدم من چه مرگم شده باید اروم باشم

باید باید باید....



رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۴۵]

[فوروارد از کانال صلیب عشق]

#پارت25

روبروی ایینه ایستادم به خودم توپیدم باید بتونی لعنتی میفهمی باید بتونی ...



از پارچ کنار تخت یه لیوان اب خالی کردم یه نفس سر کشیدم. اروم تر شدم بازدم رو باصدا خارج کردم و بعد از عوض کردن لباس هام رفتم پایین.



توی پاگرد دوم باز هم باهاش برخورد کردم ارمان ریاحی!نمیدونم چرا حس بدی نصبت بهش داشتم جوری ادم رو نگاه میکرد انگار ارث باباشو خوردم اخم کردم با دیدن چهرم اخماهش توی هم رفت سریع از کنارش رد شدم و روبه محسن گفتم



_من امادم



_محمد پاشو پسر دستت امانته ها سالم میبری سالم برمیگردونی!

_چشم بابا .



قبل از اون وارد حیاط شدم کنار ایستادم جلو رفت و ریموت ماشین رو زد.



ادم تعارفی نبودم پس جلو نشستم.

سکوت تا رسیدن به مقصد بینمون حکم میکرد.



خیابونا شلوغ بود و غریبه اینجا شهر مادرم بود

لبخند محوی روی لب هام نشست ... با متوقف شدن ماشین سرم رو از روی شیشه برادشتم و به اطرافم نگاه کردم....



ساده بود نه جذاب و نه زشت!چهره معمولی داشت تنها عضو زیبای صورتش چشم هاش بود توسی روشن مثل محسن!



_پیاده شو

دستم رو روی دستگیره ماشین گزاشتم و اروم پیاده شدم تک تک ادم ها اونجا دیده میشد.



باصدای ریموت ماشین نگاه از اطراف گرفتم.



_بیا از این طرف

به دست هاش نگاه کردم به سمتی که اشاره کرد حرکت کردم اروم قدم برمیداشت و اینکارش کلافه ام میکرد...



بالاخره راه تموم شد و ایستاد نگاهم به اسم روی سنگ افتاد محمد حاتمی کیا

قبل از اینکه حرفی بزنه گفتم:



برو تنهام بزار



_باشه اما یک ساعت دیگه برمیگردم

سرم رو به نشونه فهمیدن تکون دادم ازم دور شد حالا بهتر میتونستم نفس بکشم



رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۴۵]

[فوروارد از کانال صلیب عشق]

#پارت26

دستم رو اروم روی اسم پدرم کشیدم





_بابایی



_ جانم دختر قشنگم



_منو دوست داری



_معلومه که دوست دارم دختر قشنگم.



_قول میدی همیشه پیشم بمونی



_معلومه که میمونم من تا عروس شدن تورو نبینم کجا برم.





دیدی رفتی بابا تو قول داده بودی حالا من پشتم به کی گرم باشه بابای مهربونم دلم برات تنگ شده....

نگاهم به سنگ کنارش افتاد و همینطور به ترتیب مامانم دانیال رکسانا و نهال



خیلی نامردین منو تنها گزاشتین... میدونم نباید شکایت کنم اما دلم داره میترکه مامان منم دختر غرغروت..

romangram.com | @romangram_com