#روز_قضاوت_پارت_64
آن روز تمام مدت راجع به رضا حرف زدیم.بیشتر از ده بار حرفهایش را برای مهری تکرار کردم.با خودم گفتم:دیگه از این جلوتر نمی رم.دیگه پامو تو اون خیابون لعنتی نمی ذارم.
آن شب مهری به خانه شان رفت.من موندم و یک دنیا فکر و خیال ضد و نقیض.با یادآوری ظلمهایی که جواد کرده بود،از انتقامی که گرفته بودم خوشحال بودم،اما فقط همان لحظه بود و بازاحساس گناه و پشیمانی و ترس از عذاب دوزخ،به سراغم می آمد.
آنقدر مضطرب بودم که مریض شدم و دو سه روزی در بستر افتادم،برخلاف میل باطنی ام ناچار شدم از عذارخانم بخواهم برای نگهداری و جمع و جور کردن بچه ها به دادم برسه.
غیبت جواد،هشت روز به طول انجامید.تازه جان گرفته و کمی بهتر شده بودم که آقا از راه رسید.سعید آنقدر خانه را شلوغ کرده بود که به سمساری شباهت داشت.تعداد زیادی هم ظرف کثیف کنار اتاق تلنبار شده بود.با دستپاچگی از جا بلند شدم و سلام کردم.نخستین بار بود که با لبخند جوابم را داد .گفت:«چه خبره؟زلزله شده؟»
«به خدا این بچه ها امانم نمی دن،تازه چند روزی هم مریض بودم.شما کجا رفتید بی خبر؟فکر ما را نکردید؟»وجرات نکردم اسم خرجی وپول را بیاورم.
درحالیکه لباسهایش را در می آورد گفت:«بچه ها را بده به من،بلند شو یک چیزی بیار بخورم که دیشب تا حالا هیچی نخوردم.زندگی زحمت داره خانم جان.همه که مثل بابای شما پول مفت در نمی آرن.»
دیگه به این زخم زبونها عادت کرده بودم و حوصله جدال نداشتم.لقمه شامی برایش سرهم کرده و جلویش گذاشتم.پوزخندی به مسخره زد و گفت:«دیدی که بدون پدر و مادر دست و دلبازت هم میشه زندگی کرد.»بعد بلند شد و از جیب کتش مقداری پول بیرون آورد و کنار سفر انداخت و گفت:«بیا،فردا برو هر چی لازمه بخر.»
اینقدر بی پولی کشیده بودم که فوری خم شدم و پولها را برداشتم.باید مقداری از آن را برای پولهایی که از مهری قرض کرده بودم کنار می گذاشتم.آن شب به خیر و خوشی گذشت.
سه روز بعد پدر و مادرم آمدند.انگار دنیا را به من داده بودند.آن روز تعطلیلی جواد بود.طبق معمول سرش را به درست کردن یک رادیوی تزانزیستوری دوست دوم بند کرده بود.با صدای زنگ در از جا برخاستم.ربابه بود،با چهره ای گشاده و لبانی خندان بی اختیار در آغوشش گریستم.بعد به سرعت اشکهایم را پاک کردم.ربابه که از حال زارم باخبر بود سرم را در آغوش گرفت و گفت:«چطوری خانم خانما؟جات خیلی خالی بود.اگر بدانی چه هوایی...چه نعمتی.»
romangram.com | @romangram_com