#رقاص_های_شیطون_پارت_93

با تعجب نگاش كردم كه گفت:من ميدونم چجوري اين دختررو اذيت كنيم

با خوشحالي بهش خيره شديم كه نقشرو گفت .... كلي خوشحال شدم و همه چيزو آماده كردم

كم كم پسرا به همراه ترمه اومدن و هر كدوم پشت ميزاشون نشستن و دقيقا ترمه روي همون صندلي نشست كه بايد ميشست

همه غذاهاشونو كشيدن و مشغول شدن

منتظر بودم تا ترمه عكس العملي نشون بده كه بلاخره جيغش در اومد

شروين هراسون رفت سمتشو گفت:چيشد ؟

ترمه با ترس رفت تو بغلش و گفت:سو ... اونجا سوسكه

طبق نقشه من و دخترا جيغي كشيدم و از پشت ميزامون بلند شديم

اميد كلافه گفت:اي بابا انقدر جيغ جيغ نكنين

از جاش بلند شد و رفت سمت ظرف ترمه و برش داشت ... سوسك مصوني رو گذاشته بوديم زير ظرفش جوري كه شاخكاش معلوم باشه

اميد برش داشت و گرفت جلوي صورتش و گفت:مصنوعيه كه

شروين ترمه رو ول كرد و اومد سوسك رو از اميد گرفت و گفت:چي؟مصنوعيه؟

هممون زديم زير خنده اما اميد سعي ميكرد نخنده

شروين با تاسف بهمون خيره شد و گفت:واقعا كه براتون متاسفم مگه شما بچه اين

پوزخندي زدم و گفتم:ما بچه نيستيم اولين روزيم كه شما به ما ملحق شدين ما همينكارو با شما كرديم اما شما فقط خنديدين نميدونستم ترمه خانوم انقدر بي جنبه باشن

سيمين و سپيده هم تاييد كردن ساناز و سوگل كه همچنان ميخنديدن و حرفي نميزدن

اميد دستشو گذاشت رو شونه ي شروين گفت : ول كن داداش حرص نخور بشين غذاتو بخور

romangram.com | @romangram_com