#رقاص_های_شیطون_پارت_92
یه روز نمیبینمت انگاری مریضم
حق بده اینقدر عاشقت باشم عزیزم
دست خودم نیست اگه اینجوری میخوامت
تموم دنیام رو میخوام به پات بریزم
آهنگ كه تموم شد بچه ها غرغراشون شروع شد خنديدم و دوباره يه آهنگ ديگه گذاشتم و دوباره زديم و رقصيديم
حدودا يه ساعت و نيم بود كه تو آشپزخونه بوديم .... غذا آماده شده بود و مشغول تزئينش بوديم
سوگل ظرفارو چيده بود ... ساناز و سيمين آشپزخونه رو تميز كرده بودن و منم غذارو تزئين كرده بودم و همه چيز آماده بود
سپيده رفته بود تا حموم كنه ..... هممون لباسامونو عوض كرده بوديم
سيمين رو به من گفت:موافقي اين دختره رو اذيت كنيم؟
بهش نگاه كردم و گفتم:كدوم دختره؟
خنديد و گفت:خيلي خنگيا بابا اين دختر كنه هست ترمه موافقي؟
لبخند شيطوني زدم و گفتم:صد در صد
سوگل هم موافقت كرد و گفت:حالا چيكارش بكنيم
سيمين سرشو انداخت پايين و گفت:نميدونم
خواستم بگم : نميدوني پس چرا پيشنهاد ميدي
كه سپيده اومد تو آشپزخونه و گفت : من ميدونم
romangram.com | @romangram_com