#رقاص_های_شیطون_پارت_87
ريز خنديد و پيشونيمو بوسيد.....مثل هميشه از اين كارش آرامشي خاص بهم تزريق شد
لبخند محوي زدم و گفتم:يكمش برطرف شد
خنديد و چشمامو بوسيد
سرمو برگدوندم طرفش و گفتم:الان دو كمش برطرف شد
قهقه اي زد و لبامو بوسيد و دوباره ازم جدا شد .... بهم خيره شده بود تا جوابشو بدم
منم مثل هميشه لباشو بوسيدم و كنار گوشش گفتم:حالا همش برطرف شد
كنار گوشم آروم خنديد و گفت:هميشه آرزوي داشتن تورو داشتم حالا كه دارمت نميدونم چطوري بايد براي هميشه نگهت دارم
"
اشكمو پاك كردم و به عكسش نگاه كردم و گفتم:فقط كافي بود مثل هميشه ببوسيم و ازم بخواي كه ببخشمت.....
آهي كشيدم و روي تخت دراز كشيدم ... چشمامو بستم ..... كم كم داشت خوابم ميبرد كه در اتاقم زده شد
چشمامو باز كردم و از رو تخت اومدم پايين ...... رفتم سمت در اتاق و بازش كردم
ساناز بالبخند بهم خيره شد و گفت:ميتونم بيام تو؟
سرمو تكون دادم و كشيدم كنار .... وارد شد و نشست روي مبل ..... درو بستم و رفتم كنارش نشستم
سرمو انداختم پايين و گفتم:اتفاقي افتاده كه اومدي اينجا؟
اخم كرد و گفت:حتما بايد اتفاقي بيوفته
سرمو گرفتم بالا و گفتم:نه منظورم اين نبود
لبخند زد ... دستمو گرفت و گفت:قول ميدي قاطي نكني؟
romangram.com | @romangram_com