#رقاص_های_شیطون_پارت_78
جعبرو گذاشت رو تخت و گفت:دراز بكش تا پاتو پانسمان كنم و بعد گچ بگيرمش
سري تكون دادم و روي تخت دراز كشيدم
با بتادين و پنبه زخم پامو تميز كرد ... ميسوخت اما تحمل كردم ..... گاز استريل رو برداشت تا بذاره روي زخمم كه دستش خورد به زخمم
با درد گفتم:آخ .... بابا داري چيكار ميكني زخمه ها ميسوزه
خنديد و گفت:ميدونم زخمه معذرت ميخوام دستم خورد
پوفي كردم و گفتم:خيله خب كارتو بكن
سري برام تكون داد و گاز استريل رو گذاشت رو زخمم و با باند بستش .... پامو گچ گرفت و يه مسكن بهم داد تا دردم كمتر بشه
از رو تخت بلند شدم اومد سمتمو گفت:اين مسكن خواب آوره مراقب باش دوباره نزني اون يكي پاتم بشكني
اخمي كردم و گفتم:بشكنم يا نشكنم ربطي به تو نداره فقط گچش به تو مربوط ميشه
خنديد و گفت:خيله خب بفرماييد
كيفم دستيمو از رو تخت برداشتم .... خدا بهم رحم كرد كه پول داشتم وگرنه آبروم ميرفت اين شروينم معلوم نيس كجاست
از اتاق خارج شدم .... بعد از حساب پول بيمارستان ..... از اونجا خارج شدم
از محوطه ي بيمارستان خارج شدم.... با چشم دنبال ماشين كيلا گشتم ... با ديدن شروين كه بهش تكيه داده بود رفتم نزديكش
بازم بدون توجه به شروين سوار ماشين شدم و منتظر موندم تا سوار شه
بعد از 5 دقيقه انتظار سوار نشد كه نشد
زير لب گفتم:مغرور خان
romangram.com | @romangram_com