#رقاص_های_شیطون_پارت_77

برگشتم سمت كيلا تا ازش تشكر كنم كه........

با ديدنش اخم كردم و با عصبانيت گفتم:تو اينجا چيكار ميكني؟؟؟

سرشو انداخت پايين و گفت:من بجاي كيلا سوار ماشين شدم و خب ...

نذاشتم حرفشو كامل كنه و گفتم:حرفامو شنيدي آره؟

كلافه سرشو آورد بالا و گفت:سيما تورو خدا لوس بازي در نيار يكم به من به حرفام فكر كن چرا اينطوري برخورد ميكني آخه

پوزخندي زدم و گفتم:وقتي براي اين فكراي مسخره ندارم الان فقط نياز دارم برم دكتر

در ماشين رو باز كردم .... با سختي زيادي از ماشين پياد شدم و درو بستم

بدون توجه بهش رفتم داخل بيمارستان ...... با اينكه لنگ ميزدم اما سعي ميكردم تند تند راه برم

رفتم سمت يكي از پرستارا و گفتم:ببخشين خانوم پاي من شكسته و زخميم شده لطفا گين يه دكتر بياد

پرستاره با تعجب بهم نگاه كرد و گفت:خداي من تو ... تو چطوري ميتوني با پاي شكسته ....

با صداي مردي حرفش قطع شد و برگشت به عقب

همون مرد جوون كه پامو باند پيچي كرده بود با اخم بهم خيره شد

پوفي كردم و گفتم:پام شكسته تو مسابقم زخمي شده پس بجاي اخم بيا گچ بگير

سري از روي تاسف برام تكون داد و گفت:من موندم همسرت چطور تحملت ميكنه

اخمي كردم و گفتم:اون همسرم نيست بجاي فكر كردن به اين موضوع يه كاري بكن

اومد سمتمو كمكم كرد تا وارد اتاقش بشم

با هزار بدبختي نشستم روي تخت ... دكتر از اتاق خارج شد و چند دقيقه بعد همراه جعبه ي فلزي اومد تو

romangram.com | @romangram_com