#رقاص_های_شیطون_پارت_7

سيمين با خنده گفت:ماشالله تو هولي ما هول نيستيم

اخم كردمو گفتم:هي ميدوني كه اعصاب معصاب يخده

سوگل خنديد و گفت:اره بابا هممون ميدونيم تو بي اعصابي

خواستم چيزي بگم كه هر دوشون با ترس نگام كردن

خنديدم و گفتم:خيله خوب من بي اعصابم زود باشين من تو حياط منتظرم

چشمي گفتن و منم رفتم تو حياط و منتظرشون شدم........

بعد از حدودا 6دقيقه بلاخره بچه ها اومدن و باهم سوار ماشين سپيده شديم و اون راه افتاد

نميدونستم كجا قراره بريم و اهميتيم نميدادم فقط ساكت سرمو به شيشه تكيه داده بودم و به فكر فرو رفته بودم كه با ايستادن ماشين فهميدم كه رسيديم چه زود حتي نفهميدم چه قدر تو راه بوديم

شونه اي بالا انداختم و از ماشين پياده شدم روبرمون ي خونه ي ويلايي بود كه درش باز بود باهم رفتيم داخل حياط زيبايي داشت پراز درخت و گل واقعا زيبا بود

باهم وارد سالن شديم توجه همه به ما جلب شد طبق معمول كه من هميشه وسط همشون بودم رفتيم جلو و باهمه سلام و احوال پرسي كرديم و يه گوشه نشستيم

ساناز از جاش بلند شدو رو به همه گفت:خب شما از من خواستين سيما رو بيارم كه براتون گيتار بزنه و بخونه خب منم اوردمش منتهي مراتب يكم قاطيه پس اهنگ درخواستيو بيخيال شن بذارين خودش برامون بخونه

با اخم به ساناز نگاه كردم و گفتم:بگير بشين تا نزدم چپو راستت نكردم

خنديد و نشست و گفت:ّاشه باجي چرا ميزني حالام پاشو پالتوتو درار گيتارتو بزن يالله

همه با اشتياق نگام ميكردن اما فقط شروين سرشو انداخته بود پايين بايدم سرشو مينداخت پايين هه

از جام بلند شدمو پالتومو دراوردم و نشستم و مبل گيتارمو از تو كيفش دراوردم و گرفتم دستم

به بقيه خيره شدم همه با كنجكاوي نگاهم ميكردن سري تكون دادمو دستمو روي تاراي گيتارم كشيدم و شروع كردم به خوندن:

يه ساز شكسته من و اين نفس هام چجوري بگم كه بدوني چه تنهام

romangram.com | @romangram_com