#رقاص_های_شیطون_پارت_69

بهش خيره شدم ملينا به انگليسي به شروين گفت:اون چي گفت؟از اومدن من خوشحاله؟

پوزخند ديگه اي زدم و به انگليسي بهش گفتم:آره عزيزم خيلي خوشحالم زوج خوبي هستين

بعدم بدون توجه به قيافه ي شوك زده ي شروين و بچه ها از سالن خارج شدم

هه مرتيكه عوي واسه من جايگزين آورده به درك بذار بياره بذار ببازن به من چه من كار خودمو ميكنم مثل هميشه

سوار ماشين كيلا دم و منتظرشون موندم ..... بعد از ده دقيقه بلاخره اومدن .... كيلا اول سوار شد و بعد اميد و ساناز و سپيده

ساكت بودم ..... حرفي نميزدم .... فقط چشمامو بسته بودم و مثل هميشه سكوت كرده بودم

ماشين راه افتاد .... اما مثل هميشه دل و دمغ اينو نداشتم كه به خيابونا خيره بشم به زيبايي شهر پاريس هه زيبايي....

بعد از نيم ساعت ماشين ايستاد چشمامو باز كردم ..... از ماشين پياده شدم و تكيه دادم به درش

بچه ها كم كم پياده شدن .... كيلا ماشينو قفل كرد و اومد سمتمو گفت:ميخواي كمكت كنم؟

لبخندي بهش زدم و گفتم:نه ممنون عزيزم ميتونم راه برم چيه ؟ نكنه توام فكر ميكني من بدرد نخور شدم هه

سري براش تكون دادم و راه افتادم .... با اينكه پام شكسته بود و درد داشت اما سرعتم خيلي بيشتر از بقيه بود

وارد محوطه ي بزرگي كه هميشه مسابقات اونجا اجرا ميشد شدم ..... هر چهار طرف محوطه نور پرداز داشت ..... مثل ورزشگاه بود اما با اين فرق كه نصف محوطه رو صندلي گرفته بود و فقط يه تيكه از محوطه به عنوان صحنه قرار گرفته بود ... چون مردم زيادي علاقه به اين نوع رقص ها داشتن همه صندلي ها پر شده بود .... كسايي كه مسابقه ميدن از در پشتي وارد ميشن و بعد وارد پشت صحنه ميشن براي آماده شدن

رسيدم به در مخصوص ورود رقاص ها ..... امروز با همه روزا فرق داره مثل دفعه هاي قبل نيست كه لبخند به لب داشتم الان فقط اخمي از روي درد روي پيشونيم جا خوش كرده بود

پوزخندي زدم و وارد شدم ..... مجري مسابقات اومد سمتمو گفت:شما سرپرست گروه روژان هستين؟

سري تكون دادم و گفتم:نه خير الان ميان داخل

تشكري كرد و رفت سمت در ورودي..... پوفي كردم و لباسامو عوض كردم و حاضر و آماده منتظر بچه ها شدم

بلاخره اومدن و لباساشونو عوض كردن ...... اولين مسابقه اين دوره رو ما و گروه پاپ كورن انجام ميداديم

romangram.com | @romangram_com