#رقاص_های_شیطون_پارت_64
خواست مخالفت کنه که با اخم نگاش کردم.... لبخندی زد و گفت:همیشه پیشت کم میارم باشه میرم
گونشو بوسیدم و گفتم:آفرین پسر خوب بدو برو ببینم
خندید و از سالن خارج شد ..... لبخندم محو شد ..... درد پام با اینکه مسکن زده بودم اما بازم اذیتم میکرد اما نمیخواستم کیلا بفهمه چون اگه میفهمید نمیذاشت تو مسابقه شرکت کنم
پوفی کردم و تلویزیون رو روشن کردم ... برنامه خاصی نمیداد و هی کانال عوض میکردم
بی حوصله خاموشش کردم و کنترل رو پرت کردم رو مبل
به زحمت از جام بلند دم و رفتم تو اتاقم ....توی این 2سال تنها کاری که کردم رقصین بوده ولی الان نمیدونستم باید چیکار کنم
دستی به صورتم کشیدم و نشستم روی تخت .... نگاهی به عکس روی میز انداختم
پوزخندی زدم و زیر لب گفتم:کاش هیچوقت یه رقاص نمیشدم
نگاهمو از عکس گرفتم و به اتاقم خیره شدم .... اتاقی با ترکیب رنگ کرمی و قهوه ای .... تخت دو نفره با رو تختی مشکی سفید .... کمد قهوه ای بزرگی گوشه ی اتاق قرار داشت ....اتاقم به نسبت بزرگ بود یه فرش گرد با طرهای زیبا وسط اتاق بود ..... یه سرویس حموم و دستشویی هم دست راست بود با در قهوه ای....میز کامپیوتر مشکی با یه لپ تاپ که روش قرار داشت و یه چراغ مطالعه ..... قفسه ی کتابی که خودم ساخته بودمش و عاشقش بودم پر از کتاب بود
اتاقم در کل دوتا پنجره داشت با پرده های طلایی ..... و در آخر یه گیتار سفید مشکی که سفارشی برام ساخته بودن اما یه شب از فرط عصبانیت گوشش رو به دیوار کوبیده بودم و شکسته بود .... ساناز میگفت عوضش کنم یا بدمش تعمیر اما دلم نمیخواست .... من این گیتار شکسترو به هزار تا گیتار سالم و خوشگل ترجیح میدم چون...چون یادگار کسیه که نزدیکمه اما نمیخوام حسش کنم....
سرمو تکونی دادم تا این افکار مسخره از ذهنم دو شه ..... پوفی کردم و روی تخت دراز کشیدم و به سقف خیره شدم که دوباره خاطره هام اومد جلوی چشمم ... صداها توی ذهنم پخش شد......
"
شروین : خانومم د زود باش دیگه دیرمون شدا
مثل همیشه غر میزد اما با این غر زدناشم باز عاشقش بودم
برگشتم سمتشو گفتم:بابا دو دقیقه صبر کن دارم خیر سرم خط چشم میکشم این خراب بشه که زشت میشم
لبخندی بهم زد و تکیشو از چارچوب در گرفت.... اومد نزدیکم و گفت:سیما تو خوشگلی حتی بدون خط چشم لازم نیست اینقدر به خودت زحمت بدی تو همینجوریشم خوشگلی
romangram.com | @romangram_com