#رقاص_های_شیطون_پارت_56


با پنبه تمیز دور زخمشو پاک کردم و با گاز استریل و باند بستمش و پیرهنشو انداختم روی شکمش

از جام بلند شدموگفتم:یکم استراحت کن تا خوب شی

بعدم بدون توجه بهشون رفتم تو اتاقم

دستام کثیف شده بود رفتم تو سرویس اتاقمو دستامو شستم و با حوله ی کوچیکی خشکشون کردم

از سرویس که اومدم بیرون صدای بچه ها باعث شد مکثی کنم و گوش بدم

شروین: متاسفم بچه ها همش تقصیر منه که دخترا تو مسابقه باختن امشبم با یکی از این رقاصای خیابونی درگیر شدم و چاقو خوردم

پس بخاطر درگیری اینطور شده

شونه ای بالا انداختم و نشستم روی تختم .... شالمو از روی سرم برداشتم و انداختمش رو زمین

همونطور که نشسته بودم دراز کشیدم وبه عکس روی میز کنار تختم خره شدم .... عکس ده نفرمون موقعی که اولین بار این گروهو تشکیل دادیم

به شروین خیره شدم و یاد زیبا ترین شب زندگیم افتادم

"

شروین کنارم نشسته بود سرشو انداخته بود پایین

اونشب از همیشه جذاب تر بود برام ... برای منی که 1سال بود باهاش هم گروهی بودم ... توی اون یک سال حسی نسبت بهش پیدا کردم که نمیتونستم بیانش کنم اما هر روز برام پررنگ تر میشد

شروین با لبخند همیشگیش نگاهم کرد و گفت:میشه که یه چند لحظه بیای تو حیاط؟؟؟؟

لبخندی بهش زدم و گفتم:بله البته

باهم از رو مبل بلند شدیم که بچه ها با شیطنت بهمون خیره شدن اولش متوجه نشدم اما بعدش چرا...


romangram.com | @romangram_com