#رقاص_های_شیطون_پارت_55
وقتی به خودم اومدم از جام بلند شدمو دویدم سمت شروین و صداش زدم
سرشو انداخت پایین و جوابی نداد
به دستش نگا کردم که پر خون بود و روی شکمش گذاشته بود
کنارش زانو زدم وگفتم:شروین چیشده؟چرا زخمی شدی؟
دستمو گذاشتم روی زخمش که اخم کرد
برگشتم سمت ساناز وگفتم:ساناز میشه از اشپزخونه جعبه کمک های اولیرو بیاری
ساناز بهم نگاه کرد وگفت:آره ... آره حتما الان میارم ورفت سمت آشپزخونه
امید نشست کنارموگفت:سیما باید ببریمش بیمارستان
اخمی کردم وگفت:نه نمیخواد خودم یه کاریش میکنم
از صدای ما سیمین و مهدی و سوگل از اتاق اومده بودن بیرونو با وحشت به شروین خیره شده بودن
بی توجه به نگاهاشون دست شروین روی از روی زخمش برداشتم و پیرهنشو زدم بالا
زخمش زیاد عمیق نبود و میشد یه کاریش کرد
داد زدم:ساناز پس چیشد اون جعبه لعنتی د بیار دیگه
ساناز سراسیمه اومد سمتمو جعبرو گرفت طرفم
جعبرو ازش گرفتم و و بازش کردم بتادین و پنبه و گاز استریل برداشتم و مشغول شدم
یکم بتادین روی پنبه ریختم و رو بهش گفتم:یکم درد داره تحمل کن
پنبرو گذاشتم رو زخمش که آخی گفت و لبشو گاز گرفت
romangram.com | @romangram_com