#رقاص_های_شیطون_پارت_46
سپیده با عصبانیت گفت:میخوام تلافی کنم بیشور قلقلکم داد
امید برگشت سمتمو خندید و گفت:عب نداره خودم قلقلکش میدم و شروع کرد به قلقلک دادم
از خنده اشکم در اومده بود سامان میخندید و میگفت:از چاله در اومدی افتادی تو چاه و دوباره خندید
کیلا دست امید و گرفت و به فارسی گفت:سکته میکنه ها
خندیدم و با ترس به امید گفتم:راست میگه تجربشو دارم
سپیده نشست عقبو گفت:خالی میبنده بی شعور قلقلکش بده امید وگرنه تورم قلقلک میدما
امید لبخندی زد و گفت:ول کن خواهر من گناه داره بذار بشینه
رو به سپیده گفتم:جون من بذار بشینم جون سامان
با اخم گفت:به جون اون چیکار داری جون خودت بسته
بعدم از ماشین پیاده شد و نشست جلو
خندیدم و زیر لب گفتم:پس خبریه ما بی خبریم
امیدو بغل کردم و گونشو خواهرانه بوسیدم و گفتم:میسی داداشی از یه دیو خلاصم کردی ولی نامرد بدجوری قلقلکم دادیا
خندید و گفت:برو بگیر بشین بسته نصف شب شد
مثل بچه ها نشستم رو پای کیلا و بعدم نشستم روی صندلی و درو بستم
کیلا سرمو بوسید و گفت:نجاتت دادما
لبخندی بهش زدم و بی حرف بهش تکیه دادم
romangram.com | @romangram_com