#رقاص_های_شیطون_پارت_45

بهم خیره شد و گفت:مشکلی نیست عزیزم فقط کافیه یه تمرین کوتاه انجام بدیم رقص اصلی برای اخرین دورس

سری تکون دادم ولبخند زدم

رو کردم به سامان و گفتم:سامان یه آهنگ بذار یکم شادی کنیم چیه سکوت کردین

لبخندی بهم زد و یه آهنگ گذاشت

به سپیده نگاه کردم ساکت بود و به خیابون خیره شده بود

لبخند شیطانی زدم و قلقلکش دادم که دو متر پرید بالا و با ترس بهم خیره شد

خندیدم و گفتم:حال کردم بدجور ترسیدی

کیلا خندید و رو به سپیده که هنوزم تو شوک بود گفت:ناراحت نشین سیما همیشه همینطور

خندیدم و دوباره قلقلکش دادم که از شوک خارج شد و با حرص گفت:میکشمت سیما فقط بذار این ماشین وایسه

همون دقیقه سامان ماشین و نگه داشت و لبخند زد

سپیده لبخند شیطانی به من زد و از ماشین پیاده شد و در سمت منو باز کرد

با ترس رفتم روی پای کیلا و همونطور میرفتم عقب و اونم میومد جلو

کیلا و سامان میخندیدن اما امید چشماشو بسته بود فک کنم خوابه

رفتم رو پای امید که از ترس بیدار شد و گفت:چیه چیشده ؟

با تعجب به من خیره شد و گفت:سیما تو رو پای من چیکار میکنی؟

لبخند ژکوندی زدم و دستمو گرفتم سمت سپیده که سعی داشت بیاد نزدیک من

امید قهقه ای زد و گفت:میخواد چیکار کنه؟

romangram.com | @romangram_com