#رقاص_های_شیطون_پارت_23

شروين:ببينين شماها نميفهمين من چي ميگم من خيانت نكردم چرا نميفهمين

ديگه نتونستم وايسم و گوش بدم خيلي خونسرد رفتم تو پذيرايي و گفتم:ما نه نيازي داريم كه شما به ما لطف كنين و دوباره با ما تو يه گروه باشين نه نيازي به علاقتون داريم پس برين بيرون با زبون خوش

همشون با تعجب بهم خيره شده بودن

اميد با تته پته گفت:يَ...يعني تو همه...همه حرفامونو شنيدي؟

پوزخندي زدم و گفتم:آره شنيدم اما يه چيز برام عجيب بود اونم اينكه تو كه جاي برادر نداشتم بودي تو كه انقدر برام عزيز بودي تو چرا هان؟تو چطور تونستي آرزومو كه براش زحمت كشيدم چندين سال زحمت كشيدم رو خراب كني

رو به همشون گفتم:از همتون متنفرم ديگه هيچكدومتون برام ارزشي ندارين چون بدجوري خردم كردين بدجوري بهم نارو زدين حتي شما دخترا حتي تو ساناز شماها بهترين دوستايي بودين كه داشتم همه كسم شما بودين از شروين كه يه پسته نامرده انتظار داشتم اما از شماها نه شماهايي كه باعث شدين عاشق شم عاشق كسي كه منو شكست

پوزخندي زدمو دوباره ادامه دادم:از همتون بدم مياد شما خواهر برادراي من بودين ميدونستين چقدر براي امروز زحمت كشيدم از خواب و خوراكم زدم حرص خوردم كه بتونم برنده شم اونوقت با يه نقشه احمقانه همه آرزوهامو نابود كردين ديگه نميخوام ببينمتون نميگم شما از اينجا برين من از اينجا ميرم ديگه هيچوقت بر نميگردم

رفتم سمت در پالتومو برداشتم و تنم كردم يه شالم انداختم رو سرم و از در خارج شدم و دويدم از خونه بيرون

صداي شروين كه دنبالم ميدويد و صدام ميزد رو ميشنيدم اما بي اهميت فقط ميدويدم حتي پشت سرمم نگاه نكردم

اشك از چشمام سرازير شد از همه متنفر شده بودم حتي از خودم

شروين ديگه دنبالم نميدويد ديگه صدام نميزد هه شايد ديگه از دستم راحت شده ازش متنفرم

رفتم يه جاي خلوت و نشستم روي زمين هوا سرد بود اما برام اهميتي نداشت

دلم ميخواست از اونجا برم منكه باختم منكه ديگه نميتونم مسابقه بدم بهتر ديدم برگردم ايران برگردم به خونم خونه اي كه عاشقانه هامو بي كسي هامو تنهايي هام دلتنگي هامو همه اتفاقات زندگيم توش دفن شده بود

دلم خيلي گرفته بود از همه چي متنفر شده بوم هنوز هوا تاريك نشده بود تصميم گرفتم برم به آژانس هواپيمايي و بليط رزرو كنم براي فردا ميخواستم برگردم به كشور خودم به خونه ي خودم

از رو زمين بلند شدمو راه افتادم سمت مركز شهر

وقتي رسيدم اونجا رفتم به نزديكترين آژانس هواپيمايي و يه بليط براي فردا ساعت 7صبح رزرو كردم

برگشتم خونه اما از در پشتي وارد شدم و از پله هايي كه از پشت خونه به اتاقم وصل ميشد رفتم تو اتاقم

romangram.com | @romangram_com