#رقاص_های_شیطون_پارت_21
كاغذاي روي ميزو برداشتم پرت كردم سمتش رفتم سمت كمدم كشوشو باز كردم همه عكسامونو از اول اشناييمون تا ازدواجمون رو درآوردم و پرت كردم تو صورتشو گفتم:نگاشون كن ببين ببين چقدر كنارت خوب بودم لبخند ميزدم
يكي از عكسارو برداشتم و گرفتم جلوش به عكس خيره شد با حرص گفتم:اينو ببين
عكسو پرت كردم يه گوشه تو روش زل زدم و با نفرت گفتم:حالا منو ببين ببين لبخند ميزنم هان؟ازت متنفرم گورتو گم كن
دستشو گرفت بالا و گفت:من تسليمم حق باتوئه اما بذار منم حرف بزنم سيما درسته تو زنم بودي همه كسم بودي زندگيم بودي تموم دار و ندارم از اين دنيا اما....
نذاشتم حرفشو كامل كنه و گفتم:اما چي هان؟اما چي؟اما چون ليلا خوشگل تر بود لوند تر بود گفتم بذار يه حاليم با اون بكنم سيما كه خره حاليش نيست
دستشو گذاشت رو لبم و گفت:من هيچوقت اين فكرو نكردم د اخه اگه عوضي بودم اگه ه*ر*ز*ه بودم الان اينجا نبودم ميفهمي سيما من عاشق توام بفهم من دوست دارم انقدر اذيتم نكن سيما
دستشو از رو لبم كنار زدم وهمونطور كه با دستم به سينش ميزدم و به عقب هولش ميدادم گفتم:اره منم عاشقت بودم منم برات ميمردم منم دوست داشتم تو تموم هستي من بودي نامرد
در اتاق باز بود هولش دادم و گفتم:ديگه نميخوام ريختتو ببينم
درو محكم كوبيدم و قفلش كردم
شروين همش به در ميكوبيد و صدام ميزد همش خواهش ميكرد اما بي اهميت بهش رفتم تو حموم و با همون لباساي توي تنم زير دوش وايسادم و به اتفاقاتي كه افتاده بود فكر كردم
بعداز اينكه تو مسابقه باختيم حالم بد شد و با هزار زحمت با كمك پسره اومديم خونه
شروين به كمك دخترا تونست بياد تو اتاقم و حرف بزنه كه نذاشتم
اون با خودش چي فكر كرده من زنش بودم هم گروهيش بودم چطور تونست بهم خيانت كنه
وقتي با من بود با ليلا دختر خاله نامردم هم بود وقتي فهميدم ماجرا چيه فقط سكوت كردم 1ماه تموم سكوت كردم حتي حرفم نميزدم فقط به يه نقطه خيره ميشدم و هيچي نميگفتم
تا اينكه خبرم كدن براي مسابقات به اميد اينكه ميتونم موفق شم و به شروين نشون بدم بدون اونم ميتونم
romangram.com | @romangram_com