#رقاص_های_شیطون_پارت_17

يه پيرهن نيم تنه سفيد آستين بلند تنم كردم با يه شلوار سفيد كه بالاش تنگ بودو تقريبا از زانو به پايينش گشاد ميشد

با يه كفش اسپرت سفيد

يه پالتو مشكي با يه شال مشكي هم برداشتم و از اتاق خارج شدم روي مبل نشستم و مثل هميشه خيره شدم به مجله ي مورد علاقم

حدود ده دقيقه بعدش بچه ها اومدن تو سالن

ساناز سوتي زد و گفت:ايول بابا تيپ زدي خوشگل كردي

سيمين و سوگل هم تاييد كردن اما نميدونستم چرا سپيده سه روزه ساكت بودو همش تو خودش بود

لبخندي بهش زدم و گفتم :ممنونم عزيز بهتره برين تو ماشين تا منم بيام

هر كدوم چشمي گفتن و رفتن بيرون

اما سپيده موند تو سالن و سرشو گرفت پايين آروم گفتم:چيزي شده سپيد ؟ اتفاقي افتاده گلم؟

سرشو گرفت بالا و لبخندي زد و گفت:نمدونم استرس دارم

لبخندي زدم و گونشو بوسيدم و گفتم:عزيزم استرس براي چيه برو تو ماشين بشين تا منم بيام

سري تكون دادو از سالن خارج شد

پوفي كردم و mp3 playerرو برداشتم و از سالن خارج شدم

بچه ها تو ماشين نشسته بودن و با هم آهنگ ميخوندن و دست ميزدن

لبخندي رو لبام نشد

رفتم تو ماشين نشستم و ضبط رو خاموش كردم

ساناز و سيمين و سوگل باهم گفتن:اه زد حـــــــــــال

romangram.com | @romangram_com