#پرنسس_مرگ_پارت_32
رایان:چیه؟ چی می خوای تو؟
من:تو چیه بی ادب! شما! چرا مثل طلب کارا با من حرف می زنی؟
رایان:به تو مربوط نیست.حالا زود تر کارتو بگو تا وقتم بیشتر از این تلف نشده!
این دیگه رودست منم تو پررویی زده بود.تو چشمای من زل زده می گه که من وقتشو تلف می کنم . خدایا !من دیگه حرفی واسه زدن درباره ی این انگل جامعه ندارم.
من:پسره ی سادیسمی!
رایان:هی هی هی !پیاده شو باهم بریم!اومدی وقتمو گرفتی دو قرت و نیمتم باقیه!اصلا لیاقت نداری! از دختر ابلیس بیشتر از اینم انتظار نمی ره!
من:او!....جدی !؟ اگه اینجوریه چرا منو آوردی اینجا؟ هان ؟ خوب برم گردون پیش همون بابام! وقتتم پای من هدر نمی ره!
رایان(با خشم):برگرد اتاقت! حالا!
من:نمی رم!
رایان:تا روی سگ من بالا نیومده برو تو اتاقت!!
من:آهان!! این الان روی خوب توئه؟ پس بد بشی چی می شی؟
romangram.com | @romangram_com