#پرنسس_مرگ_پارت_25
من:اه ه ه...بسه دیگه!نمی خواد فیلم هندیش کنید! پاشو سوفی موندن اینجا جون همه رو به خطر می اندازه!
سوفی اشکاشو پاک کرد و گفت:باشه. بریم.
و رو به آریا گفت:مواظب مامانی و خودت باش.
آریا: حتما!
و روبه مادر بزرگش کرد و گفت: سوفی:خداحافظ مامانی!
مامانی:خداحافظ عزیزم!
سوفی:بریم لیا!
من:بریم!
از عمارت خارج شدیم .دقیقا نمی دونستم قراره کجا برم. انگار پاهام خودشون منو به مقصد نا معلومی هدایت می کردن.
یادم افتاد که از سوفی بپرسم چرا به مادر بزرگش گفت من جاسوسم:
romangram.com | @romangram_com