#پونه_2__پارت_79
_ ما منتظر مي مونيم تا دخترمون فکراشو خوب بکنه بعد جواب بده اگه قسمت نشد و جوابش مثبت نبود که هيچي ولي اگه مثبت بود همون شبش ديگه شيريني رو مي خوريما!حاجي حرفم با شماست ها!
_ من؟!من چرا؟مادر دختر و خود دختر همينجا حي و حاضر نشستن به خودشون بگو.
حرف باباجون به اينجا که رسيد مادرم گفت:
_ وا باباجون اين چه حرفيه که مي زنين؟تا شما که بزرگتر ما هستين اينجايين ما چي داريم که بگيم.هر چي شما بگين همون ميشه.
_ باشه حالا که اينطوره اگه پونه راضي بود دفعه ي بعد با شيريني بياين.
لحن باباجون شوخ بود و عزيز آقارو به خنده واداشت:
_ ميبيني پروين خانوم شوهرت چي ميگه؟اين که ميگه با شيريني بياين يعني شيريني نياوردين نياين.
بعد که همه خنديدن رو کرد به باباجون و گفت:
_ چشم حاجي شما فقط دستور بده و امر بفرما.اون که وظيفمونه و حتما.
_ پس خودت منظورمو گرفتي ديگه.اومدي دست خالي نمياي...
اينجا بود که مادرجون يهو رو به بابلاجون گفت:
_ آقا جلال!
عزيز آقا در جواب مادرجون خنديد و گفت:
_ اشکالي نداره پروين خانوم بذار بگه .
بعد رو کرد به باباجون و پرسيد:
_ حاجي تو حالا مطمئني شيريني برات خوبه؟پير شديا!يه وقت بد نباشه واست.
باباجون بازم با همون لحن شوخ هميشگيش گفت:
_ تو نمي خواد نگران قند خون من باشي.من دو پاره پوست و استخوونم آخه قند خونم کجا بود تو واسه خودت بترس.
باباجون اينو که گفت عزيز آقا بيشتر از قبل خنده ش گرفت و بقيه هم خنديدن و مادرجون سرشو تکون داد و گفت:
_ امان از دست اين آقا جمال.
با حرف مادرجون عزيز آقا در حاليکه هنوز مي خنديد ازش پرسيد:
_ پروين خانوم!بالاخره ما نفهميديم اين حاجي ما اسمش آقا جلاله يا جمال؟!شما که هر بار يه چيز صداش ميزنين؟
با سوال عزيز آقا باباجون به جاي مادرجون جواب داد:
آهان اين که پرسيدي قضيه داره.جريانش هم بر مي گرده به وقتي دنيا اومدم.اون وقتا آقاي خدا بيامرزم دلش مي خواست اسم منو جمال بذاره.مادرم مي خواست جلال بذاره.خلاصه سر اسم توافق نداشتن و بالاخره هم قرار شد هر کي منو به اسمي که خودش دوست داره صدا کنه.ولي وقتي برام سجل گرفتن اونجا اسمم شد جمال .پروين خانوم هم که ديگه اختيار دارن و هر چي دلشون مي خواد ما رو صدا مي زنن.
با حرفاي باباجون همه به خنده افتادن.
اون شب با کل کلا و شوخياي باباجون و عزيز آقا گذشت و و بالاخره مهمونا رفتن و چند دقيقه بعد از رفتنشون بود که تلفن زنگ زد و مادرم که بهش نزديکتر بود فوري گوشي رو برداشت:
_ الو!
_...
romangram.com | @romangram_com