#پونه_2__پارت_39
نخير دست بردار نبود و خودمم اينو مي دونستم که تا نفهمه چي گفته و ازم چي خواسته دست بر نمي داره.براي همين گفتم:
_ هيچي بابا بعدا بهت مي گم.
_ خب چرا الان نمي گي؟
کلافه از سوال پرسيدناي پشت سر همش جواب دادم:
_ اه کتايون گير دادايا!
بالاخره به ماشينا که دور از جاي نشستنمون بودن رسيديم و کيان که جلوتر رفته بود با رسيدن ما رو به خواهرش گفت:
_ چي مي خواستي از ماشين برداري.برو بردار که برگرديم.
کتايون جواب داد:
_ نمي خوام چيزي بردارم.
حرفشو که زد با دهان باز نگاش کردم و کيان پرسيد:
_ چي؟!
کتايون دستاشو به هم قلاب کرد و گفت:
_ ام گفتم شما دو تا رو بيارم اينجا که با هم حرف بزنين.
_ چه حرفي؟!
کيان پرسيد و خواهرش خيلي جدي جواب داد:
_ بشينين با هم حرف بزنين و اگه اختلافي بينتونه حلش کنين.مي خوام وقتي برگشتين آشتي کرده باشين.
_ آخه مگه ما با هم قهريم که آشتي کنيم!
اين بارم کيان بود که پرسيد اما کتايون فقط دستشو تکون داد و بدون اينکه جواب بده ما دو تا رو تنها گذاشت.
با رفتن اون منم خواستم اونجا رو ترک کنم.چون دوست نداشتم با کيان تنها بمونم.
_ داري ميري؟مثل اينکه خيلي واسه رفتن عجله داري!خبريه به سلامتي ؟
وايسادم.لحنش پر بود از کنايه و تمسخر .اما من منظورشو نفهميدم .تندي برگشتم طرفش و پرسيدم:
_ منظورت چيه؟
پوزخندي زد و رفت سمت ماشين امير حسين و دستشو بهش تکيه داد:
_ منظورم پسر آقاي موحديه.مگه به خاطر اون نيست که عجله داري؟
با شنيدن اسم قاي موحدي و حرفي که زد چشمام تا آخرين حد ممکن باز شدن.باز ديگه چي مي خواست بگه؟!آخه چرا دست از سرم برنمي داشت؟!چرا مدام دنبال بهونه مي گشت ناراحتم کنه؟!قرار بود با اين کارا چي نصيبش بشه؟! زخم ميزد.تهمت ميزد و مسخره مي کرد و گوشه کنايه بارم مي کرد.واقعا به چي مي خواست برسه؟!
حالا آرمين کلاهبردار و شارلاتان. آخه با علي بنده ي خدا چيکار داشت ؟!اون ديگه چيکار کرده بود؟!ديگه طاقت نياوردم و همين حرفو بهش زدم:
_ تو به اون بيچاره چيکار داري؟!مگه چيکارت کرده؟
_ نه خوبه خيلي خوبه.ازش طرفداري هم مي کني.حالا واقعا معني نگاههاتونو به هم فهميدم و مطمئن شدم يه چيزي هست.
در حاليکه از عصبانيت روي پاهام بند نبودم رفتم طرفش:
_ چي داري ميگي تو؟!اين چرت و پرتا چيه به هم مي بافي؟!
دستشو از روي کاپوت ماشين برداشت و با حرص جواب داد:
_ چرت و پرت؟نه اشتباه نکن اينا چرت و پرت نيست خواهر من! اينا مقدمه ايه براي گفتن تبريک به خاطر عشق جديدت.تبريک اينکه بعد از اون پسره ي کلاهبردار يه نفر ديگه رو برا خودت پيدا کردي....واقعا مبارکت باشه و چشم خاله پوران هم روشن...
romangram.com | @romangram_com