#پونه_1__پارت_59


_ خب که چي؟من با مامانمم همينجوري حرف ميزنم تو که جاي خود داري.

_ آره مي دونم.خودم شنيدم چه جوري با مادرت حرف زدي.

باز راهشو مي کشه ميره و جواب ميده:

_ خوبه.پس بي خود بزرگتريتو به رخم نکش.

دسته ي کيفمو که توي دستمه محکم فشار ميدم و ميرم دنبالش:

_ بيچاره!دارم به خاطر خودت ميگم.اين کارا عاقبت نداره .مي فهمي؟

_ تو رو سننه؟

از جوابش بيشتر حرص مي خورم و خطاب بهش ميگم:

_ خيلي بي ادبي نگين.خيلي.

شونه اي بالا ميندازه و ميره خودشو ميندازه روي کاناپه و سبيشو گاز ميزنه:

_ خوشم نمياد نصيحت بشنوم و کسي مرتب سوال و جوابم کنه و توي کارم فضولي کنه.

مي خوام جوابشو بدم که صداي زنگ گوشيم بلند ميشه.با خودم فکر ميکنم حتما مامانه و موبايلمو از توي کيفم بيرون ميارم و بدون اينکه صفحه شو نگاه کنم جوابشو ميدم:

_ الو!

اما برخلاف تصورم که فکر مي کردم مادرم پشت خطه صداي کيانو ميشنوم:

_ الو!سلام دختر خاله.

ميام روي مبلي ميشينم و کيفمو ميذارم جلوم روي ميز:

_ سلام کيان...

اسم کيانو که ميارم، چشمم به نگين ميفته که پوزخند ميزنه.اما معني نگاه و پوزخندشو نمي فهمم و فقط وقتي حرفشو ميشنوم ، مي فهمم منظورش چيه:

_ هه.ديگ به ديگ ميگه روت سياه.فهميدم که اين کارا فقط واسه من عاقبت نداره،خانوم خودش...

احساس ميکنم بدجوري داره تيکه ميندازه.بدون اينکه حواسم باشه کيان پشت خطه مي پرسم:

_ چيه داري با خودت زر زر مي کني؟

لم ميده و يه پاشو روي پاي ديگه ش ميندازه و با همون پوزخند احمقانه ش به گوشيم اشاره مي کنه و مي پرسه:

_ کيه؟دوست پسرته؟

از شنيدن سوالش ،جوش ميارم و با عصبانيت تمام جوابشو ميدم:

_ خفه شو دختره ي نفهم.خجالت بکش.

و گوشي رو توي دستم فشار ميدم اما يادم ميفته کيان پشت خطه.يه واي ميگم و موبايلو به گوشم مي چسبونم:

_ پونه!کجا رفتي؟حالت خوبه؟چرا جواب نميدي؟!

با شنيدن صداي نگرانش بغض ميکنم و جواب ميدم:

_ ببخشيد پسر خاله شرمنده.الان نمي تونم جوابتو بدم.ميشه بعدا زنگ بزني؟

romangram.com | @romangram_com