#پونه_1__پارت_57
_ اوه،چه عصباني!حرص نخور خانوم خوشگله زشت ميشي!
نگين پاشو به زمين مي کوبه و عصباني ميگه:
_ برو پي کارت فرزاد تا زنگ نزدم به وحيد.
با اين حرف نگين به پسر جووني که پشت فرمون نشسته نگاه ميکنم که خيلي خونسرد جواب ميده:
_ خيله خب بابا نيا. انگار نوبرشو آورده!تو نيا،ولي شايد دوستت دلش بخواد همراه من بياد.جلوي اينو که نمي توني بگيري.
بعد به من رو ميکنه و مي پرسه:
_ شما افتخار ميدين خانوم؟
جوابشو نميدم و با تعجب نگاهمو ازش ميگيرم و از نگين مي پرسم:
_ تو اين پسره رو ميشناسي؟!
خواهرم دستمو ميگيره و جواب ميده:
_ يه مزاحم سيريشه.فقط همين.
بعد منو دنبال خودش مي کشه و مهلت نميده حرف بزنم و باز پسره با ماشينش دنبالمون مياد.توي اين موقعيت که قدرت فکر کردن هم ازم سلب شده به خودم ميگم بهتره يه کاري بکنم.اينجا شهر کوچيکيه و همه همديگه رو ميشناسن اگه کسي ما رو ببينه و بشناسه ،حتما برامون بد ميشه.براي همين مي ايستم و زل ميزنم به پسره و مي خوام يه چيزي بهش بگم که صداي ساييده شدن چرخاي يه ماشين ديگه روي آسفالت خيابون ،مانعم ميشه و باعث ميشه وحشت زده به عقب بپرم.اما طولي نمي کشه که متوجه ميشم ماشيني که به اين شدت ترمز کرده ماشين آرمينه و ميبينم که با صورت سرخ شده از عصبانيت پياده ميشه و مياد سمت پژو:
_ هوي يابوي عوضي!مگه تو خواهر و مادر نداري مزاحم دختراي مردم ميشي؟
همونطور که اين حرفا رو به زبون مياره مياد که در ماشين پسره رو باز کنه.اما دستشو که ميبره سمت در فرزاد با ماشينش به سرعت از اونجا دور ميشه:
_ مردي وايسا تا بهت بگم.
چند قدم دنبال پژو ميره و وقتي بهش نميرسه رفتنشو تماشا مي کنه و با دو دستش موهاشو عقب ميزنه:
_ آشغال بي همه چيز.
اينو که ميگه بر مي گرده سمت ما.به چهره ش نگاه نميکنم.مي ترسم نگاش کنم.مي دونم خيلي عصبانيه.صداي نفس زدنشو ميشنوم:
_ اين پسره کي بود؟
من هيچي نميگم.نگين جوابشو ميده:
_ يه مزاحم بود.
حرفي نميزنه و براي چند دقيقه فقط قدم ميزنه.بالاخره وقتي مي ايسته با صدايي که ازش مشخصه هنوز عصبانيه ميگه:
_ بريد سوار شيد ،خودم ميرسونمتون.
به خودم جرات ميدم و ميگم:
_ ممنون.خودمون پياده ميريم.لازم نيست زحمت بکشين.
سرم هنوز پايينه.ولي ميبينم که مياد و رو به روم توي چند قدميم مي ايسته:
_ گفتم بريد سوار شيد.يالله.
داره با يه لحن خشن و خيلي عصباني حرف ميزنه اما من بازم مي خوام مخالفت کنم.ولي همين که سرمو ميارم بالا و صورت سرخ و اخماي درهمشو ميبينم دلم پر آشوب ميشه و ديگه حرفي نميزنم:
_ مگه کرين؟زودباشين ديگه.
romangram.com | @romangram_com