#پونه_1__پارت_128
_ ميشه اينو بعدا بهت بگم؟
پيامو که ميفرستم خيلي فوري جوابش ميرسه:
_ مثلا کي؟
براش مي نويسم:
_ مثلا بعد از عقد.
براي مدتي خبري ازش نميشه.فکر ميکنم ناراحت شده.مي خوام يه پيام ديگه براش بفرستم و به خاطر اينکه ناراحتش کردم ازش عذرخواهي کنم ولي پيامش ميرسه:
_ _ اشکالي نداره.مي فهمم چي ميگي.باشه.صبر ميکنم.
با خوندن پيامش احساس بدي بهم دست ميده.حس ميکنم دارم گناه بزرگي مرتکب ميشم. يه گناه خيلي بزرگ.
به خودم ميگم بدبخت بي لياقت حيف پسر خاله ت نيست به اين خوبي ؟!اون وقت تو رفتي دل دادي به يه مردي که هيچ شباهتي باهات نداره...مردي که خودش زن و بچه داره؟!
ولي مي دونم اين حرفا فايده اي نداره.دلم کار خودشو کرده لعنتي... اما که چي؟بعدش چي؟به فرض که مدتي اينطوري پيش برم بعدش مي خوام چيکار کنم؟!بعدش مي خوام با آرمين چيکار کنم؟!با احساسي که بهش دارم؟هيچي...هيچي بايد فکرشو از سرم بيرون کنم.يعني مي تونم؟!نمي دونم...ولي بايد سعيمو بکنم...پس مريضيش...سرمو کمي بلند ميکنم و به بالش مي کوبم هيچي...هيچ فکري به ذهنم نميرسه.
فصل يازدهم
(1)
_ پونه!پونه!بيدار شو دختر چقدر مي خواي بخوابي؟!مثلا قراره شوهر کني؟پس من ديشب اين همه نصيحتت کردم که چي؟!
با شنيدن صداي مادرم چشمامو کمي باز مي کنم و خودمو کش و قوس ميدم.مامان قربون صدقه م ميره:
_ قربون دخترم برم که اينقدر سحر خيزه.
تو جام ميشينم و خميازه مي کشم:
_ ساعت چنده؟
مامان پتو رو از روم مي کشه و مي بره کناري و مشغول تا کردنش ميشه:
_ ساعت نه.ديگه لنگ ظهره.
دو تا دستامو به موهام مي کشم و وقتي دوباره خميازه مي کشم دستمو جلوي دهنم ميگيرم.
_ پاشو...پاشو برو دست و صورتتو بشور صبونه تو بخور که کلي کار داري.
با تعجب نگاهش مي کنم:
_ کار؟!چه کاري؟!
پتو رو ميذاره توي کمد و جواب ميده:
_ از امروز بايد نصف کاراي خونه رو تو انجام بدي.
_ من؟!
اينو با يه حالت متعجب ميگم اما مادر که در حال بيرون رفتن از اتاقه جوابمو نميده.واي خدا!کارم در اومد.من و کار خونه؟!من اگه بخوام کاري انجام بدم به زور انجامش ميدم.تازه کلي هم طولش ميدم.حالا بايد نصف کارا رو خودم تنهايي انجام بدم؟بله پونه خانوم معلومه که بايد تنهايي انجام بدي.مثلا داري ازدواج مي کنيا!خب که چي؟مگه هر کي شوهر مي کنه بايد کار خونه رو انجام بده؟پس نه مي خواي خاله ي بيچاره ت جورتو بکشه.اصلا کي گفته من و کيان آخرش با هم...
حرفمو توي ذهنم مي خورم و لبمو گاز ميگيرم.اي احمق بيشعور.نخواي با کيان زندگي کني پس با کي مي خواي هان؟لابد با کيان؟!
سعي ميکنم فکرايي رو که توي ذهنم مي چرخن بيرون کنم.
romangram.com | @romangram_com