#پیتزا_پپرونی
#پیتزا_پپرونی_پارت_99
ساحل باز دست دراز کرد و او را به سمت داخل کشید.
- اه بیا بابا دو دقیقه است.
سام یک قدم جلو رفت و توی همان ورودی ایستاد. ساحل جعبه را گرفت و گفت:
- کجایی یه مدت نیستی؟
سام این پا و آن پا کرد و گفت:
- نمی دونم محبت خانواده یهو قلمبه شده.
- یعنی چی؟
- نمی دونم بچه ها از در آشتی در اومدن فعلا. نمی دونم چه خبر شده.
- اه این که خیلی خوبه.
بعد دوباره دست او را کشید و گفت:
- بابا نمی خورمت بیا دو دقیقه بشین.
سام نگاهی به ساحل انداخت که داشت به حرف خودش می خندید و سری تکان داد و به سمت اولین مبل رفت.ساحل جعبه را باز کرد و مقابلش نشست و جعبه را به سمتش گرفت و گفت:
- بردار.
- نمی خورم.
- بابا یه دونه بردار تنهایی کوفتم میشه.
سام باز هم کوتاه آمد و یک تکه برداشت. ساحل با خوشی گاز بزرگی به پیتزایش زد و با همان دهان گفت:
- پس به زودی پول دار می شی؟
سام لقمه اش را قورت داد و با تعجب گفت:
- واسه چی؟
ساحل شانه ای بالا انداخت و گفت:
- خوب وقتی آشتی کنی ارثت و هم مجبوری بگیری.
سام جویدنش را متوقف کرد و چند لحظه به او نگاه کرد.ساحل هم که داشت گاز دیگری از پیتزایش می زد در همان حال متوقف شد و درحالی که دندان هایش توی تیکه پیتزا فرو رفته بود گفت:
- چیه؟
romangram.com | @romangraam