#پیتزا_پپرونی
#پیتزا_پپرونی_پارت_93
- واقعا. اگه بیکاری بیا بریم یه چرخی بزنیم.
سام پوزخند زد:
- با کدوم ماشین؟
- اونش با من تو بیا.
سام آهی کشید و گفت:
- باشه اومدم.
بعد هم تماس را قطع کرد و به سمت خانه رفت. موتور را توی پارکینگ گذاشت و رفت سمت خانه ساحل. ساحل با یک سوئیچ ماشین منتظرش بود.با دیدن سام بالا و پائین پرید و گفت:
- بابا یه سفر یه روزه رفته. سوئیچ زاپاس و کش رفتم.
سام ابرویی بالا انداخت و گفت:
- نیاد خرمون و بگیره.
- بی خیال. می ارزه به یه شب خوشحالی چکار می خواد بکنه یه خورده داد و قال می کنه بعدم می ره می خوابه. بپر بریم.
و سوئیچ را به سمت سام پرت کرد. سام با خوشی پشت ماشین نشست. نگاهی به داخل اتو کشیده ماشین انداخت و به ساحل که کنارش نشسته بود گفت:
- بابات خیلی تمیزه ها.
- نه بابا ماشین نوه. چهار پنج ماهه تحویل گرفته.
سام سوئیچ را چرخاندو چند بار گاز داد و بعد ماشین با یک حرکت از جا کنده شد. صدای هورای ساحل ماشین را پر کرد. سام هم خندید و بیشتر گاز داد. بهتر بود به قول ساحل فعلا خوش باشد.
ساعت نزدیک دو بود که برگشت خانه. چقدر با ساحل شیطنت کرده بودند و یک بار هم نزدیک بود گیر پلیش بیافتند که به موقع قسر در رفتند. شام را بیرون خوردند و بعد هم کلی توی پارک آب بازی کردند. سام با سر خوشی از پله بالا دوید. وارد خانه که شد. اولین چیزی که توجهش را جلب کرد. چراغ چشمک زن پیغام گیر تلفن بود. عینک و موبایلش را روی میز پرت کرد و به سمت تلفن رفت. صدای عصبی عمو رضایش توی سالن پیچید:
- ثابت کردی که خیلی بچه ای می دونی یه ملت علاف تو بچه شدند.
نفر بعدی عمه بود. صدایش بغض داشت:
- دستت درد نکنه عمه خوب رو سفیدمون کردی.
اوه نفر بعدی هم خود جناب ساعد خان بود ولی برخلاف آن دوتا صدایش کمی مهربان بود:
- عمو جان چرا نیامدی؟ منتظرت بودیم. حالا مهم نیست. فردا بیا صحبت کنیم.
سام داشت روی سرش چهار تا شاخ سبز می شد. این خود ساعد بود که این همه با او مهربان بود. سام همانجا کنار تلفن دست به دهن ایستاده بود. چه خبر شده بود. کلاهش را برداشت و روی کاناپه ولو شد.هر چه فکر می کرد فقط به یک نتیجه می رسید. ارثیه افسانه ای که همه فکر می کردند به او می رسد فقط در حد همان افسانه بود. معلوم بود که چیز دندان گیری برای سام ارث گذاشته نشده که ساعد این همه خوب و راحت با موضوع بر خورد می کند. بعد از رسیدن به این نتیجه انگار که خیالش راحت شده باشد از جا بلند شد و به سمت اتاق خوابش رفت.
**
romangram.com | @romangraam