#پیتزا_پپرونی
#پیتزا_پپرونی_پارت_86
- شیر فهم شد؟
پسرک دیگر حرفی نزد. نگاه پر نفرتی به نیایش انداخت و خودش را از دیوار جدا کرد و تنه ای به سام زد و با سرعت دور شد. چند نفری که آنجا جمع شده بودند پراکنده شدند. سام با یک نفس عمیق چرخید و با همان حال به نیایش گفت:
- بریم.
بعضی از بچه های مدرسه شان همان اطراف بودند و صحنه را دیده بودند. نیایش از خوشحالی داشت می مرد. از اینکه فردا توی مدرسه چقدر ماجرا دارد که تعریف کند ته دلش خوش بود. روی پا بند نبود و این نشاطش روی راه رفتنش هم تاثیر گذاشته بود. تا حدی که بالاخره صدای سام را در آورد.
- آروم بگیر بچه. همین کارا رو می کنی که مزاحمت می شن.
نیایش فورا خودش را جمع و جور کرد و آرام گرفت. سام که حالا عصبانیتش فرو کش کرده بود از این حرکت نیایش خنده اش گرفت و با یک ضربه آرام به پس کله اش او را از توی لاکش بیرون آورد:
- حالا قیافه نگیر
نیایش خندید و گفت:
- یه لحظه ازت ترسیدم.
سام ابرویی بالا انداخت و گفت:
- حالا کجاشو دیدی؟
نیایش باز هم خندید و سام به خنده او لبخند زد.
چیزی به چهل نمانده بود. یک بار هم عمو رضایش تماس گرفته بود و حرف های مشابهی زده بود. ولی سام مصمم بود که نرود. تصمیم داشت اگر شده آن روز خودش را گم و گور کند ولی نرود. سه چهار روز مانده به چهل دوباره سر و کله نوه ها توی پیتزا فروشی پیدا شد. سام مانده بود هدف آنها از این کارها چی است. می خواهند برتری خودشان را به رخ او بکشند. از حرکات آنها گیج بود. تازه سفارش راتحویل داده بودو برگشته بود. داشت موتور را پارک می کرد که صدای شاد ساحل را شنید.
- هی سام کجایی؟
سام برگشت و به ساحل نگاه کرد.عجیب بود که تنها بود. معمولا آن سه نفر همه جا همراهش بودند. سام لبخند نیم بندی به او زد و جوابش را داد:
- خیلی وقته اینجایی؟
- نه تازه اومدم. داشتم دنبالت می گشتم فکر کردم نیستی. نمی بینمت.
سام زیر چشمی به احتشام زاده ها نگاه کرد. بعضی هایشان حواسشان پی او بود. ساحل دست سام را گرفت و کشید و گفت:
- امشب باید با من شام بخوری.
سام سعی کرد دستش را از دست او بیرون بکشد:
- من کار دارم دختر.
- اه لوس نشو. هنوز که سفارش نداری. بیا بشین دیگه.
سام کوتاه آمد. شاید اگر پسر عموهایش آنجا نبودند قبول نمی کرد. ولی انگار بدش هم نمی آمد که خودی نشان بدهد. سری تکان داد و همراهش به سمت یکی از میزهای خالی رفت. وقتی پشت میز نشستند. ساحل با خوشحالی گفت:
romangram.com | @romangraam