#پیتزا_پپرونی
#پیتزا_پپرونی_پارت_77


- خوشکل هم هست؟

سام با تعجب نیایش را نگاه کرد و گفت:

- نیا.

- ببخشید..ببخشید...خوب حس فضولیم گل کرده .

نسترن از پشت در پیدایش شد و گفت:

- یه چیزی تازه بگو. فضول سنج تو همیشه فعاله.

بعد دستش را دراز کرد و سوئیچ را به طرف سام گرفت.سام با خنده سوئیچ را گرفت و گفت:

- خدایی این و راست گفتی.

نیایش با لب های آویزان گفت:

- دستتون درد نکنه. راحت باشین هر چی تو دلتون مونده بگین.

سام به سمت پله چرخید و گفت:

- صبح شد برین بخوابین.

نیایش با همان لحن مثلا دلخور گفت:

- داشتیم فیلم می دیدم.

سام از پله پائین رفت و در همان حال گفت:

- خوب برین بقیه اش رو ببینین.

نیایش کمی صدایش را بلند کرد و گفت:

- آخرش نگفتی ها.

نسترن هیسی گفت و جلوی دهان ا را گرفت.سام توی پا گرد ایستاد و بالا را نگاه کرد و با لبخند گفت:

- بد نبود. ولی تعریفی هم نبود.

نیایش خنده ای کرد و گفت:

- به خودش هم گفتی؟

سام از همانجا گفت:

romangram.com | @romangraam