#پیتزا_پپرونی
#پیتزا_پپرونی_پارت_76


- بدبخت دختره.

سام سرش را بالا آورد و نیایش زود نگاهش را گرفت. نسترن لبش را گاز گرفت و سام اخم کم رنگی کرد و گفت:

- خیلی وقت نیست باهاش آشنا شدم. تو رودوایستی رفتم. دیگه هم نمی رم این جور جاها.

و از جا بلند شد و به سمت اتاق خوابش رفت. نیایش لیوانش را از لبش جدا کرد و به نسترن گفت:

- حرف بدی زدم؟

نسترن به او نگاه کرد و چیزی نگفت. نیایش لیوانش را روی میز گذاشت و بلند شد. سام توی اتاق بود که صدای بسته شدن در خانه را شنید. بدون لباس توی سالن سرک کشید. نسترن و نیا رفته بودند. با حرص تی شرتش را روی تخت پرت کرد و همانجا کنار دیوار نشست. همیشه همیطور بود. او کاری می کرد و آنها دلخور می شدند ولی به روی خودشان نمی آوردند. دستی به موهایش کشید. خجالت آور بود. مثلا مهمانش بودند. یعنی چه که سرش را انداخته بود پائین و آمده بود توی اتاق. کلافه از جا بلند شد و از اتاق بیرون رفت. لیوان نسکافه نیا هنوز نصفه هم نشده بود. برگشت توی اتاق و تی شرتش را برداشت و به سمت لیوان نسکافه رفت. موبایلش را هم برداشت و از خانه بیرون رفت. از پله بالا رفت و به نیا پیام داد:

- بیا دم در.

وقتی رسید بالا در باز شد و نیایش متعجب بیرون امد. نسترن هم بعد از چند ثانیه رسید. سام لبخندی زد گفت:

- این و جا گذاشتی.

نیایش خندید و لیوان را از دستش گرفت. سام موهایش را بالا داد که دوباره برگشتند سرجایشان و گفت:

- یهو چی شد؟

نیایش شانه ای بالا انداخت و گفت:

- هیچی گفتیم شاید تنهایی راحت تری.

و به نسترن نگاه کرد.سام هم به نسترن نگاه کرد و او هم به سام لبخند زد. سام دوباره موهایش را بالا داد و گفت:

- میشه سوئیچ منو بیاری.

نسترن باشه ای گفت و برگشت تو. نیایش ولی همانجا به در تکیه داد و کمی از نسکافه اش را خورد و گفت:

- حالا اسمش چیه؟

- کی؟

- همون دختره دیگه.

- آها. ساحل.

نیایش لیوانش را دست به دست کرد و گفت:

- ساحل؟ چه اسمی داره. نشنیده بودم تا حالا.

بعد حرفش را مزه مزه کرد و گفت:

romangram.com | @romangraam