#پیتزا_پپرونی
#پیتزا_پپرونی_پارت_70


- من نمی دونم مهره مار داره اینقدر پسرا بهش توجه می کنن.

سام از چیزی که شنیده بود پوزخند زد. ساحل به او گفته بود فقط با یکی دو نفر بوده. سری تکان داد و نگاهش را بالا آورد ناخودآگاه چشمش به پسر تی شرت قرمز افتاد. با اخم روی او زوم کرده بود. سنش شاید هول هوش بیست بیست و دو بود. سام ناخواسته پوزخند زد و پسر به خودش گرفت. راحیل زد به شانه سام گفت:

- حتما خیلی از نادر سر تر بودی که ساحل رضایت داده اونو ول کنه. یا مدل ماشینت بالا تره یا پول دارتری یا مدرکت. نادر دانشجوی کامپوتره.یه دویست و شیش نقره ای هم داره. تو چی؟

سام کلافه به پشتی مبلش تکیه داد و با نگاهش دنبال ساحل گشت. نگاهش روی ساحل ثابت ماند. واقعا چرا ساحل او را انتخاب کرده بود. یک پیک موتوری بی پول .دختر هنوز منتظر جواب بود.

- هی چه کلاسی هم می ذاری. خوب بگو دیگه.

سام احساس بدبختی میکرد. این دختر وراج دیگر از کجا پیدا شده بود. ساحل بالاخره از دوستانش دل کند و به سمت او آمد. لبخند همیشگی را به لب داشت. دست سام را گرفت و با شوق کشید و گفت:

- بریم به بقیه معرفیت کنم.

بعد به راحیل نگاه کرد و با لحنی که سعی می کرد دوستانه باشد ولی اصلا موفق نبود رو به راحیل گفت:

- ا راحیل تو هم اینجایی؟

و بعد دست سام را کشید.سام با اکراه بلند شد و مستقیم به طرف جمع پسرانی که مقابلش نشسته بودند رفت.سام متعجب بود که ساحل می خواهد با چه عنوانی او را معرفی کند. احساس کمبود می کرد. برای اولین بار توی زندگی از موقعیت خودش خجالت زده شد. ساحل با خوشی سام را معرفی کرد:

- بچه ها سام دوستم.

نادر مثل گاو وحشی که آماده حمله باشد به او نگاه می کرد ولی ساحل خیلی راحت او را ندید گرفته بود. سام سعی کرد با خونسردی با همه دست بدهد آن پسرک هم اصلا برایش مهم نبود در این لحظه فقط مهم بود که قرار است به بقیه با چه عنوانی معرفی شود. ساحل رو به بقیه اشاره کرد:

- مهرداد. ستار... اردلان

و در آخر با اشاره کوتاهی به نادر هم اضافه کرد:

- نادر.

سام فقط کوتاه گفت:

- خوشبختم.

اردلان با دقت به سام نگاه کرد و گفت:

- قیافه ات آشناس. نمی دونم جایی ندیدمت؟

رنگ ساحل به وضوح پرید نگاهی به سام انداخت و دوباره به اردلان که با دقت به سام زل زده بود خیره شد. اگر خارج از این مهمانی لعنتی بود برای سام اصلا مهم نبود که اردلان بگوید:

- آها برا ما پیتزا نیاوردی در خونه؟

ولی حالا توی ان مهمانی کذایی کنار ساحل که انگار تمام امیدش به او بود اصلا دلش نمی خواست پسرک او را یادش بیاید. ولی طرف ول کن نبود.

- توی مهمونی شادی نبودی؟

romangram.com | @romangraam