#پیتزا_پپرونی
#پیتزا_پپرونی_پارت_69


سام نگاهی به دست او انداخت و سر تکان داد و گفت:

- خوشبختم. فکر می کنم بله.

سوده نگاه متعجبی به ساحل انداخت و او هم با بی خیالی شانه ای بالا انداخت و به سمت در چرخید. سام و سوده هم او را دنبال کردند. سالن بزرگ خانه را تعداد زیادی دختر و پسر جوان اشغال کرده بودند. همه توی رنج ساحل و کمی بزرگتر بودند.پسرها ولی شاید کمی هم بیشتر سن داشتند. بعضی معلوم بود از سام هم بزرگتر هستند. ساحل همراه دوستش رفت تا لباسش را عوض کند و سام هم روی اولین مبل خالی نشست. نگاهش را دور چرخاند.قیافه ها و لباس ها خیلی هم آنجور که از این مهمانی ها شنیده بود بد و ناجور نبود البته چند موردی پیدا می شد. ولی اغلب اسپورت بودند. شاید این مهمانی از آنهایی که شنیده بود نبود.

ساحل که برگشت سام با ابروهای بالا رفته نگاهش کرد. مانتویش را در آورده بود و لباسش را پوشیده بود. یک پیراهن کوتاه چسبان سورمه ای که با یک ساپورت مشکی کوتاهی لباسش را پوشانده بود ساپورتش نیم ساپورت بود که ساق پایش را به خوبی نشان می داد. ساحل به سمت دوستانش رفت و بدون توجه با سام با آنها مشغول گفتگو شد. یکی از دختر ها که سام را تنها دید به سمت او رفت و کنارش نشست:

- سلام

سام به سمتش او چرخید و با سر جواب داد. بعد دوباره برگشت و بی خیال نگاهش را به اطراف دوخت.

- من راحیلم.دوست پسر جدید ساحلی؟

سام جمله او را اصلاح کرد:

- فقط دوستشم.

دختر خندید و گفت:

- اوه این فقط دوست دیگه چه صیغه ای.

سام نگاهی به چهره دختر انداخت و با همان لحن بی تفاوت گفت:

- چه فرقی برای شما داره.

دختر شانه ای بالا انداخت و گفت:

- برای من هیچی ولی اون آقا پسری که درست اونجا رو به روت نشسته و تی شرت قرمز تنشه. دوست پسر سابق ساحله که دو روزه به هم زدن. حالا که تو باهاش اومدی داره می ترکه.

سام هنوز نگاهش به دختر بود. دختر با تعجب گفت:

- چرا منو نگاه می کنی اونجاست.

سام نگاهش را به زمین دوخت و گفت:

- خوب باشه به من چه.

- اوه بابا روشن فکر. خوب کنار می آی. البته همه کسایی که با ساحل دوست می شن می دونن که ساحل چه جور آدمیه.

سام حوصله اش از وراجی های دختر سر رفته بود. به نظرش مهمانی کسل کننده ای بود. دختر داشت ادامه می داد:

- ساحله دیگه هر هفته یه دوست پسر عوض می کنه.

بعد لحنش بوی حرص گرفت و گفت:

romangram.com | @romangraam