#پیتزا_پپرونی
#پیتزا_پپرونی_پارت_52
- بردار.
سام لیوان را برداشت و اول نگاهش کرد و بعد هم تشکر کرد. ساحل سینی را روی میز گذاشت و خودش هم شربش را برداشت و روی مبل کناری سام نشست و با لبخند گفت:
- مرسی که اومدی.
سام فقط سری تکان داد و کمی شربتش را مزه مزه کرد.هنوز از رفتار ساحل گیج بود.ساحل هم یک جرعه از شربتش خورد و پرسید:
- همیشه همینقدر کم حرفی.
سام از زیر کلاهش نیم نگاهی به او انداخت و بعد از مکث کوتاهی گفت:
- عوارض تنهایه.
- خواهر برادر نداری؟
- نه.
- مثل من. فامیل چی؟
سام سکوت کرد. و بعد هم بدون جواب دادن به سوال او گفت:
- نمی خوای بگی چکارم داشتی؟
ساحل لبخندی زد و گفت:
- چرا می گم.
بعد لیوانش را روی میز گذاشت و گفت:
- خوب می دونی راستش من تا حالا با هیچ پسری به صورت خیلی جدی رابطه نداشتم. البته این را داشت دروغ می گفت چون تا حالا رنگ وارنگ دوست عوض کرده بود.
چشم های سام داشت گرد می شد منظور ساحل را از خیلی جدی نمی فهمید. تعجبش خیلی طول نکشید که ساحل خودش توضیح داد:
- با یکی دو نفر دوست بودم اونم خیلی طول نکشید. در حد یکی دوبار بیرون رفتن و تلفنی حرف زدن. که خوب اونم به دلایلی به هم خورد.
سام مکالمه آخرش را با کسی که فکر می کرد پسر است به یاد آورد.باور این حرفش کمی سخت بود البته ساحل سعی کرده بود لحنش قانع کننده باشد. بقیه شربتش را خورد و منتظر ادامه حرف های او شد.ساحل دست هایش را توی هم گره کرد و گفت:
- فردا دوستام یه مهمونی گرفتن.
بعد شانه ای بالا انداخت و ادامه داد:
- گفته باید با یکی برم. تنها نرم. اخه همه جفتی می ان تنها رفتن یه خورده ضایس می دونی.
مکثی کرد و نیم نگاه خندانی به سام انداخت و ادامه داد:
romangram.com | @romangraam