#پیتزا_پپرونی
#پیتزا_پپرونی_پارت_48
**
سفارش را تازه تحویل داده بود که موبایلش زنگ خورد. شماره ناشناس بود ولی برای کار او زیاد پیش می امد تقریبا تمام کسانی که اشتراک آنها را داشتند شماره سام را هم داشتند. دسته فیش را توی جیب پیراهنش جا داد و با یک حرکت روی موتور نشست و موبایلش را جواب داد:
- بفرمائید؟
صدای شاد دختری توی گوشش پیچید:
- سلام سام.
دستش روی سوپیچ ماند صدا آشنا بود ولی نه نسترن بود و نه نیایش مطمئنا خاله معصومه هم نبود. صدا دوباره گفت:
- سام صدامو می شنوی الو؟
- بله می شنوم.
- فکر کردم قطع شد. وقت داری بیای تا دم خونه ما چند دقیقه ببینمت کار مهمی دارم باهات
سام هنوز نفهمیده بود کی پشت خط است. ذهنش برای لحظه ای به سمت دختران فامیلش رفت ولی به همان سرعت اسم آنها را خط زد.از کی این همه با او صمیمی شده بودند.
- سام حالت خوبه بد موقع زنگ زدم.
سام با دست آزادش کمی گردنش را ماساژ داد و بی پرده گفت:
- خوب وقتی نمی دونم کی پشت خطه چی بگم.
صدای آهان دختر لبخند را به لبش آورد:
- آهان خوب زودتر بگو. من ساحلم باهوش!
سام ناخودآگاه ابرویی بالا انداخت و با خودش گفت:
- چه صمیمی؟
بعد بالاخره سکوتش را شکست و درحالی که هندل می زد گفت:
- بله ساحل خوبی؟ شماره منو از کجا آوردی؟
- اینم سواله تو می پرسی از پیتزایی خودتون گرفتم. اون صدای چیه؟
سام دوباره هندل زد و گفت:
- با اجازه ات دارم سعی می کنم موتور رو روشن کنم.
جواب ساحل باز هم یک اهان بود.
romangram.com | @romangraam