#پیتزا_پپرونی
#پیتزا_پپرونی_پارت_180


- اون چیه؟

بعد با تعجب کیف را از دست او کشید و گفت:

- اوه یه کیف!

بعد ریز ریز خندید و گفت:

- داری برای مدرسه خرید می کنی؟ مهر نزدیکه ها؟ آفرین.

سام کیف را از دست او کشید و گفت:

- بدش من بی مزه. نخیر...این چیزه...یه سری مدرک توشه.

بعد تند چرخید و در را باز کرد و کیف را توی خانه پرت کرد و دوباره رو به او ایستاد و گفت:

- حالا چکارم داشتی؟

نیایش با چشم های ریز شده به او نگاه کرد و گفت:

- این روزا خفن مشکوک شدی.

سام نگاه بی خیالی به او انداخت و گفت:

- توهم! این از عوارض بی کاری و تنبلی توی تابستونه.

نیایش پوفی کرد و گفت:

- همش بیست روز دیگه مونده. حیف تعطیلات تمام شد.

سام خنده ای کرد و گفت:

- بالاخره نگفتی چکارم داشتی؟

- ای وای راست می گی. بدو بیا مامانم کارت داره.

سام در را بست و گفت:

- چکار؟

- حالا بیا.

و خودش جلوتر به سمت پله رفت و سام نفس راحتی کشید که فعلا نیایش چیزی نفهمیده. دستش را به نرده گرفت و تند از پله بالا دوید و از کنار نیایش هم گذشت. نیایش با دیدن حرکت او داد زد:

- هی قبول نیست.

romangram.com | @romangraam