#پیتزا_پپرونی
#پیتزا_پپرونی_پارت_161
- به این زودی؟
ساحل تکه ای از پیتزایش را جدا کرد و نگاهش را به آن دوخت وگفت:
- هنوز دستم نرسیده. ولی من دارم می رم دنبال کارام.
و بعد از تمام شدن حرفش گاز کوچکی از پیتزایش زد. سام بسته سس را باز کرد و در حالی که آن رابه دست نیایش می داد گفت:
- پس تصمیمت جدیه؟
ساحل به بسته سسی که توی دست های نیایش بود نگاه کرد و بعد از یک نفس عمیق فقط با تکان سر تائید کرد. نیایش انگار که به این حرکت سام عادت داشته باشد سس را گرفت و در حالی که تمام حواسش به حرف های ساحل بود آن را روی پیتزایش خالی کرد. همیشه با این بسته های کوچک قرمز مشکل داشت. سر و تهشان را گم می کرد و خلاصه گاهی به زور دندان موفق می شد آنها را باز کند که یا خیلی بیش از حد باز می شد یا به اندازه سر سوزن. ساحل نوشابه اش را برداشت و آن را به سمت سام دراز کرد و گفت:
- میشه بازش کنی؟
سام تکه پیتزای باقی مانده توی دستش را یک جا توی دهانش گذاشت و نوشابه را از دست او گرفت. نیایش زیر چشمی آنها را نگاه کرد و با یک حرکت شیشه نوشابه اش را برداشت.
- برا منم باز کن.
سام نوشابه ساحل را به دستش داد و مال نیایش را برداشت و با لبخند رو به بقیه گفت:
- نبود؟
با این حرف او دخترها خندیدند. بقیه شام به حرف های معمول گذشت و بالاخره همگی میز را ترک کردند. سام اجازه نداد ساحل و دوستانش پول شامشان را حساب کنند. خودش حساب کرد و بعد از خداحافظی از اعتمادی به سمت بقیه برگشت. شش نفری از پیتزا فروشی خارج شدند. سام تعارف کرد که آنها را برساند ولی ساحل رد کرد و به نق زدن های دوستانش هم اعتنایی نکرد. سام هم بالاخره کوتاه آمد. ساحل به گرمی با نیایش خداحافظی کرد وسام و نیایش به سمت ماشین او رفتند. ولی آخرین لحظه ساحل به سمت سام برگشت و صدایش زد:
- سام راستی یه لحظه بیا؟
سام به نیایش که در را می بست نگاه کرد و گفت:
- بشین الان میام.
نیایش فقط او را نگاه کرد. سام هم بدون معطلی در را بست و به سمت ساحل که از دوستانش فاصله گرفت بود رفت. ساحل به او نزدیک شد. سام رو به رویش ایستاد و گفت:
- چی شد پشیمون شدی؟ می خوای برسونمت؟
ساحل سر تکان داد و گفت:
- نه. یه چیزی می خواستم بگم؟
- چی شده؟
ساحل این پا و آن پا کرد. سام با تردید پرسید:
- ساحل...چی شده؟ باز با بابات مشکل پیدا کردی؟
ساحل سر تکان داد.
romangram.com | @romangraam