#پیتزا_پپرونی
#پیتزا_پپرونی_پارت_113
- سام چرا کمش کردی؟
سام نگاهی به او انداخت و جلوی ساختمان خودشان ایستاد و گفت:
- اینجا با اون منطقه شما که خونه ها ته یه حیاط هزار متری ان فرق داره. پنجره های اتاق خواب رو به کوچه باز میشه مردم خوابن.
پریا به عقب تکیه داد و گفت:
- بابا بی خیال.
سام از آینه نگاهی به او انداخت و گفت:
- شما دو دقیقه بی خیال شین.
ماشین را نرم جلوی خانه نگه داشت و در را باز کرد و پیاده شد. شیده و پریا هم هر دو پیاده شدند. سام ماشین را دور زد و جلوی در خانه ایستاد و گفت:
- تو که نمی این؟
شیده با خنده گفت:
- اینجور که تو تعارف می کنی نه. ولی یه بار باید ما رو مهمون کنی ها.
سام سری تکان داد و گفت:
- حتما بابت ماشین سواری هم ممنون.
شیده به او چشمکی زدو گفت:
- قابل نداشت خودت بهترشو می خری.
بعد دستی برای او تکان داد و سوار شد. پریا هم در جلو را باز کرد و نشست قبل از بستن در سام خم شد و گفت:
- رسیدین یه خبر به من بدین.
شیده کمی به سمت در خم شد و گفت:
- می خوای به این بهونه شماره بدی. کور خوندی.
پریا از خنده مرده بود. سام خنده آرامی کرد و گفت:
- شماره من و نصف این شهر دارن. وقتی پیک باشی شماره ات چیز خصوصی نیست.
پریا با خنده گفت:
- چقدر ما بدبخیتم پس شیده.
romangram.com | @romangraam