#پیتزا_پپرونی
#پیتزا_پپرونی_پارت_112


بعد با پریا از خانه بیرون پریدند. سام کنار ماشین منتظر آنها بود. شیده درها را باز کرد وسوئیچ را به طرف او گرفت و گفت:

- بیا تو بشین!

سام با چشم هایی گرد شده گفت:

- تو اینقدر التماس عمه کردی که بدی من بشینم.

شیده در جلو را باز کرد و گفت:

- من که راننده ات نیستم. بشین دیگه.

و روی صندلی جلو جا گرفت. پریا هم با ذوق گفت:

- بپر بالا دیگه.

سام حسابی ذوق کرده بود.در را آرام باز کرد و سوار شد. اول نگاهی به فرمان و اوضاع داخل ماشین انداخت و بالاخره ماشین را روشن کرد. شیده دست هایش را به هم کوبید و گفت:

- برو که رفتیم.

و سیستم را روشن کرد و صدایش را تا عرش بالا برد. سام ابرویی بالا داد و چند بار گاز داد و بالاخره با سرعت راه افتاد. موسقی تند و جیغ و داد های پریا و شیده او را هم سر ذوق آورده بود. ماشین اینقدر نرم می رفت که خودش هم نفهمید که عقربه روی سرعت صد و چهل رسیده. اگر طول کوتاه خیابان نبود عمرا ترمز می کرد. شیده با التماس نگذاشت سام برود سمت خانه خودشان:

- سام یه یک بچرخیم.

سام برای اینکه صدایش به شیده برسد با داد گفت:

- عمه نگران نشه.

- نه اونش با من.

سام سری تکان داد و گفت:

- گردن من نندازی.

- نه تورو خدا برو خودم جواب مامان و می دم.

سام سری تکان داد و گفت:

- باشه.

و همین حرفش صدای جیغ پریا و شیده را بالا برد.

- گازش و بگیر.

سام هم از خدا خواسته پایش را روی گاز گذاشت و ماشین تقریبا پرواز کرد. بعد از مدتی چرخ خوردن بالاخره با خوردن یک بستنی شیده و پریا رضایت دادند که سام به سمت خانه خودشان برود.وقتی داخل کوچه خودشان پیچید. صدای سیستم را کم کرد. شیده اعتراض کرد:

romangram.com | @romangraam