#پیتزا_پپرونی
#پیتزا_پپرونی_پارت_111
- عمه میشه؟ اذیت نکن! عمه جونم. قربونت برم. عمه خوشکلم. عمه مهربون.
سام به این حرکت او خندید و مهسا خودش را از دست او خلاص کرد و گفت:
- اههه ولم کنین.
پریا ولی کوتاه نیامد و دست شقایق را گرفت و کشید و گفت:
- اصلا شقایق هم با ما میاد مگه نه؟
شقایق با چشم های گرد شده گفت:
- کی گفته.
شیده پوفی کرد و گفت:
- خوب بیا دیگه.
بعد دوباره با همان لحن التماسی به مادرش گفت:
- مامان بیا شقایقم میاد. بابا چیزی نمیشه. با ماشین می ریم با ماشین هم میام.
سام دست به سینه منتظر پایان ماجرا بود. بدش نمی آمد سوار آن عروسک قرمز شیده شود.از وقتی شیده ماشینش را خریده بود سام فقط از کنارش رد شده بود و ده باری هم وسوسه سوار شدندش به جانش افتاده بود ولی خوب غرورش اجازه نمی داد چنین درخواستی از شیده بکند.بالاخره عمه کوتاه آمد و صدای هورای دختر ها را بالا برد. پریا و شیده به طرف ساختمان دویدند تا لباس بپوشند. مهسا سری تکان داد و گفت:
- ما رو باش دختر بزرگ کردیم.
سام با لبخند گفت:
- عمه برین تو دیگه مزاحم شما نمی شم. مهمونا منتظرن.
هر سه تا لباس پوشیده برگشتند. یواشکی از توی سالن فرار کرده بودند تا کسی متوجه کاری که می خواهند بکنند نشود. عمه هزار بار سفارش کرد و بعد هم با نگرانی رفت تو. شیده که از رفتن مادرش مطمئن شده بود رو به شقایق گقت:
- می خوای نیای نیا ها اشکال نداره.
شقیاق این پا و آن پا کرد و گفت:
- مامان پوست مو می کنه.
- نه چیزی نمیشه.
- باشه من اصلا حال ندارم نمی ام.
شیده او را به سمت داخل هل دادو گفت:
- جواب مامان با خودم. تو برو.
romangram.com | @romangraam