#پسران_بد__پارت_89

بامداد – نگران نباش...درست ميشه.من امروز ميرم پيش يارو.

- ميشه منم باهات بيام؟

بامداد – آره حتما، يه نيم ساعت ديگه مي خوام برم...مي توني خودتو برسوني؟

- آره، اتفاقا الان خونه نيستم.کجا همديگه رو ببينم؟

بامداد – سر خيابون شايان اينا خوبه؟

- باشه، اونجا مي بينمت.فعلا...

بامداد – خدافظ.

موبايلمو گذاشتم توي جيبم و به منشيِ نگاه کردم، ديدم با تعجب به من خيره شده.براي اينکه ديگه نگاه نکنه يه لبخند تصنعي، از اونايي که دکتر مي زنه بهش زدم و اونم سريع متوجه شد.

چند ثانيه بعد يه نفر از اتاق دکتر بيرون اومد.بلند شدم و بدون توجه به منشي رفتم توي اتاق.

دکتر- به به، چقدر زود اومدين.فکر مي کردم چند روز ديگه بياين.

- والله ديروز تصميم داشتم ديگه اين طرفا نيام ولي بدبختانه قرص هاتون اثر نکردن و من تمام شب بي خوابي کشيدم.اين شد که مجبور شدم دوباره بيام.

دکتر اول مي خواست مثه ديروز مخ منو کار بگيره اما بهش فهموندم که فقط براي قرص ها اومدم.اونم چند تا قرص جديد برام نوشت و قبل از اينکه از اتاقش برم بيرون گفت : ببخشيد! اگه خودتون بخواين ، من مي تونم يه سري درمان هاي ديگه غير از قرص رو هم براتون تجويز کنم.

- اجازه بدين اين قرص ها رو امتحان کنم ، اگه اثر نکرد حتما دوباره برمي گردم.در ضمن، به خاطر تجويز اشتباه ديروزتون ، امروز پولي بابت ويزيت پرداخت نمي کنم...با اجازه.

اينو گفتم و سريع از مطب دکتر جيم زدم.به جيق و ويق منشي اش هم توجهي نکردم...به خاطر چندر غاز پول، چه کولي بازي اي راه انداخته بود!

- گفتي اين آدرس رو از کجا گير اوردي؟

بامداد – پسر داييم بهم معرفي کرده...مي گفت يارو معروفه و اين حرفا، منم گفتم بريم پيشش شايد يه فرجي شد.

شايان – اگه فقط بهمون بگه اين کارا زير سر چه موجوديه کلي کارمون راه ميفته...چون من واقعا گيج شدم! توي اين چند روز کل کتاب ها رو زير رو کردم،دقيقا نصف نويسنده ها گفتن ارواح نمي تونن چيزي رو لمس کنن، نصف ديگه شون هم برعکس، جالبه که همه شون هم سند و مدرک رو کردن! آدم مي مونه حرف کدومو باور کنه.

خيلي زود تونستيم آدرس خونه ي يارو رو پيدا کنيم.خونه ش توي محله هاي اطراف شهر بود.کوچه ي شلوغي داشت.بامداد شروع کرد به زنگ زدن.کمي منتظر شديم ولي کسي درو باز نکرد.چندين بار زنگ زديم اما خبري نشد.

شايان – فايده نداره...يارو خونه نيست.


romangram.com | @romangram_com