#پسران_بد__پارت_36

- بله...طبيعتا بايد دلسوزي کنن.ولي خانواده ي من زياد آدماي طبيعي اي نيستن.

بامداد – معلوم ميشه.

شايان – اصلا مي خواي امشب رو خونه نرو تا بابات اينا يه کم آروم بشن.

- نه ، برم خونه بهتره.بايد تا اثرات گازگرفتگي هست خودمو بزنم به موش مردگي،بعد چند روز هم بي خيال ميشن.

شايان – راستي از صفحه ي وي.جي نتيجه گرفتي؟

- نه بابا، من دو ساعت باهاش وَر رفتم اما هيچ اتفاقي نيفتاد.راستي يه چيزي! چند روزه مي خوام بهتون بگم يادم ميره.من جديدا که شب ها ميرم روي پشت بوم ميشينم، روي قلّه ي کوه يه نور شبيه آتيش مي بينم.به نظرم مشکوک مي زنه.شما تا حالا ديدينش؟!

بامداد – روي کدوم کوه؟!

- کوه گرمه.هموني که وسطه...از همه بلندتره.

شايان – خاک بر سرت! تو مثلا توي اين شهر به دنيا اومدي، چطور اين چيزا رو نمي دوني؟

بامداد – چي ؟! منم نمي دونم.

شايان – خاک بر سر جفت تون.ملاير يعني کوه يا تپه ي آتيش.مل يعني کوه، آير يا آگر هم يعني آتيش.از قديم مردم شهر نورهايي شبيه آتيش روي کوه ها مي ديدن.يه جايي خوندم که نوشته بود "اهالي کوهستان" اين آتيش ها رو درست مي کنن.

- اهالي کوهستان؟!!! کيا هستن اين اهالي؟

شايان – اهالي کوهستان يعني جن ها ديگه.

بامداد – چرت نگو! جن مگه بيکاره؟ اصلا تا حالا کسي رفته ببينه اين آتيش ها رو کي روشن مي کنه؟

شايان – اولا که خودت چرت نگو ، در ثاني تا اونجايي که من مي دونم از دويست سال پيش اين آتيش ها وجود داشتن و کسي هم تا حالا جرأت نکرده نصف شب بره روي کوه.اين يه عقيده ي قديميه.

- قضيه واسم جالب شد.گرچه ما در زمينه احضار ارواح کار مي کنيم اما نظرتون چيه يه شب بريم اونجا ببينيم چه خبره؟! به هيجانش مي ارزه.

شايان – من که نميام.

بامداد – منم نميام.حوصله ندارم دو ساعت از کوه برم بالا بعد ببينم چهار تا پيرمرد علاف دور آتيش نشستن و دارن به ريش مون مي خندن.

- به جهنم،خودم ميرم.اتفاقا تنهايي هيجان انگيزتره


romangram.com | @romangram_com