#پسران_بد__پارت_24

- کِي من درو باز گذاشتم که هميشه اينو بهم ميگي؟

شايان – فقط جهت تاکيد ميگم.

وارد خونه که شدم ديدم بامداد هم اونجا خوابيده.با اين همه زنگ زدنِ من هم بيدار نشده.

- اين چرا اينجاست؟

شايان – با باباش دعوا کرده.

- دستش درد نکنه.شايان بساط چايي رو علم کن.

شايان – اگه چشم کورت رو باز کني مي بيني که دارم همين کارو مي کنم.

- فقط جهت تاکيد ميگم!

شايان – خفه شو... .

بامداد بدون اينکه چشم هاشو باز کنه گفت : داروين تو عجب آدم ضد حالي هستي.آخه اين چه وقت اومدنِ؟!

- مگه اينجا خونه ي توئه که ناراحتي؟

بامداد – حالا هر چي.

- من ديروز رفتم قبرستون و امتحاني توي يکي از قبرها خوابيدم.

شايان – عجب خري هستي! حالا چجوري بود؟!

- يه کم براي من تنگ و باريک بود.معذب بودم.

شايان – بايد به پهلو مي خوابيدي.

- جدي؟

شايان – آره، من اينجوري شنيدم.

بامداد از جاش بلند شد و گفت :" اين پروژه ي قبرستون رو فراموش کن." و رفت توي آشپزخونه و سرشو گرفت زير شير آب و دوباره برگشت پيش ما.


romangram.com | @romangram_com