#پسران_بد__پارت_22

مامان – اون منطقه تا حوالي منطقه ي خودمون قبرستون بوده.صاف کردن و خونه ساختن.مثلا به اون دو نفر احترام گذاشتن و قبرشون رو خراب نکردن.

- به به! زحمت کشيدن.يعني زير همه ي اون خونه ها قبر هست؟

مامان – آره.جديدا بعضي ها اومدن گودبرداري کنن و کلي اسکلت از زير خونه شون بيرون اوردن.

تو دلم آرزو مي کردم که اي کاش خونه ي ما توي اون محله بود.لااقل اينجوري مجبور نبودم اين همه راه رو واسه قبرستون رفتن طي کنم!

بعد نيم ساعت رسيديم.مامان اينا زودتر از من رفتن.منم دو سه دقيقه اي درگير پارک ماشين بودم.به محض تموم شدن کارم ،به سمت قبرستون راه افتادم.با دقت به اطراف نگاه مي کردم تا يه قبر خالي پيدا کنم.مي خواستم خوابيدن توي قبر رو امتحان کنم،اما به نتيجه اي نرسيدم.نتونستم هيچ قبر خالي اي رو پيدا کنم.

خودمو به قبر پدربزرگم رسوندم.مامان و بقيه از جمله ايرج و ننه بزرگم هم اونجا بودن!خدا مي دونه چقدر ازشون منتفرم... .همه ساکت بودن و داشتن فاتحه مي خوندن.خيلي آروم به همه شون سلام دادم و اونا هم با حرکت سر،بهم جواب دادن.

يادمه پدربزرگم يه عصا داشت که با اون بابايِ کمرِ منو دراورده بود. با اون اخلاق خوشش فاتحه خوندن،واقعا توقع زياديِ!

توي اون ثانيه هايي که بقيه ساکت بودن، به اطراف نگاه کردم.چند متر پايين تر از قبر پدربزرگم يه قبر رو کنده بودن و هيچکس هم اطرافش نبود.موقعيت خوبي بود.فقط بايد مامانم رو مي پيچوندم.اگه ببينه من همچين کاري مي کنم، بدبختم مي کنه.

ايرج با کنايه گفت : چه عجب عمو جون! تو اومدي سر خاک پدربزرگت... .

کاش مي تونستم بگم به تو چه؟! حيف که زيادي بي ادبي بود.

- دلم تنگ شده بود.حالا اگه فکر مي کنيد جرمِ،من برم.

عمو ايرج – جرم که نيست،فقط عجيبِ.

مامان بزرگ بدون توجه به من،رو به ايرج گفت : من مي خوام برم سر خاک زن عموت.

عمو ايرج – باشه، منم ميام.

همه راه افتادن و منم از خدا خواسته همون جا موندم و قبل از اينکه مامان بره بهش گفتم : من همينجا مي مونم،چند دقيقه ديگه هم ميرم کنار ماشين تا شما بياين.

شبنم اومد کنار من وايساد و گفت :" پس منم پيش داروين مي مونم." و آروم گفت : "حوصله ي اونجا اومدن رو ندارم".

از اونجايي که من خيلي خوش شانس ام شيرين هم از رفتن منصرف شد و حرف هاي شبنم رو تاييد کرد.

مامان قبول کرد که ما سه تا، همراه شون نريم و خودش با بقيه رفت.من مونده بودم با اين دو تا چي کار کنم.حالا باز با شبنم ميشد کنار اومد ولي شيرين رو کجاي دلم بذارم! حتما ميره به مامان گزارش ميده.اما من بايد يه بار اين موضوع رو تست کنم،در هر صورت...!

به سمت اون قبر کنده شده حرکت کردم.


romangram.com | @romangram_com