#پسران_بد__پارت_21

- اين ليدي گاگا دماغ شو عمل کرده اينه، حالا ببين قبل عمل چي بوده!

شيرين – تو چرا انقدر به بقيه گير ميدي؟! فکر مي کني خودت خيلي خوشگلي؟

- به هر حال از ليدي گاگا خوشگل ترم.مطمئن باش... .بعدم کي با تو حرف زد؟ من دارم با خودم حرف مي زنم.

شيرين – پس لطفا با خودت آروم حرف بزن.

- اگه ناراحتي اينجا نشين چون من عادت دارم موقع تلويزيون ديدن با خودم حرف بزنم.

شيرين – اصلا حرف بزن، به درک!

شيرين با فاصله، دورتر از من نشسته بود. پاهاش رو انداخته بود روي ميز و آدامس مي جويد.واقعا از اين حرکاتش متنفرم.اين هيچ وقت شوهر گيرش نمياد!

مامان شيرين رو صدا کرد و اونم سريع رفت.منم همچنان به تماشاي تلويزيون ادامه دادم.کانال ها رو عوض مي کردم، ببينم کدوم يکي کشتي کج داره اما به نتيجه اي نرسيدم.جونشون در مياد بعد از ظهرها کشتي کج بذارن... .

چند ثانيه بعد مامان، در حالي که براي بيرون رفتن آماده شده بود وارد پذيرايي شد.

مامان – داروين ، من و دخترا با عموت داريم مي ريم سر خاک.زود برمي گرديم.تا اون موقع از خونه بيرون نرو.

- باشه،چشم.

مامان اينا هر هفته مي رفتن سر خاک اما من علاقه اي نداشتم.يه لحظه به ذهنم خطور کرد که براي آشنا شدن با محيط قبرستون فرصت خوبيه.همين الان برم و با فضا آشنا بشم.سريع از جام بلند شدم و خودمو با مامان رسوندم و گفتم : ايرج رو بي خيال شيد، من خودم مي برمتون.

شيرين – نه مامان! اين با اون رانندگي افتضاحش همه مون رو به کشتن ميده.

- به هر حال، چه شما با من بياين و چه نياين، من ميرم.ديگه خودداني... .

مامان – باشه، برو ماشين رو روشن کن تا بريم.

گرچه شيرين راضي نبود ولي مامان و شبنم موافقت کردن.حق هم داشتن.بهتر از اين بود که تو ماشين ايرج روي سر و کول همديگه بشينن.زود رفتم و ماشين رو از حياط بيرون اوردم و راه افتاديم.تا قبرستون نيم ساعتي راه بود.توي راه همه سکوت کرده بودن.من که حسابي فکرم مشغول بود.مي ترسيدم اين کار هم نتيجه نده.يه لحظه ياد اون دو تا قبر جلوي بيمارستان افتادم... .

- قضيه ي اون دو تا قبر جلوي بيمارستان چيه؟!

شبنم – قبر خان هاي ملايره.

- خب چرا خرابش نکردن؟!


romangram.com | @romangram_com