#پارک_پارت_45


- راستی از اون دوست دختر لوست چه خبر؟

ارشیا – کودوم؟میترا رو میگی؟

امیر - آره،همون.

ارشیا - اونو که باهاش کات کردم.

صادق – پس الان با کی هستی؟

ارشیا – هیشکی.سینگلم…بهم نمیاد؟

اینبار امیر با تمسخر گفت:

- نه والا.فکر کردم دوست دختر جدید گرفتی.

بعد هم خیلی نامحسوس به من که پیش ارشیا نشسته بودم،اشاره کرد که خب،من دیدم.ناراحت شدم از حرفش.یه جورایی هم منو بی بند و بار حساب کرده بود،هم به ارشیا توهین کرد.

ناخودآگاه اخم کردم و یکم از ارشیا فاصله گرفتم.ارشیا هم که این حرکت منو دید،گفت:

- آرتی واسه من فقط یه دوست معمولیه.

امیر هم سرشو به معنی فهمیدن بالا و پایین کرد و گفت:

- آهـــا.

از لحن آهـــا گفتنش معلوم بود باور نکرده.خب نکنه.به من چه؟مهم اینه که ما بهش دروغ نگفتیم.هر کی داشت با یکی حرف میزد،منم کنار بهار بودم،یهو یه چیزی یادم اومد،بهش گفتم:

- راستی بهار…

- جونم؟

- مگه ترمتون تموم شده که اومدی ایران؟

- نه بابا.تو این چهار روز،فقط یه کلاس داشتیم که اونم استادمون لغوش کرد.گفتم من که این 4روز بیکارم،بیام ایران.واسه فردا صبح هم بلیط دارم.

یهو برگشتم سمتش و گفتم:

romangram.com | @romangram_com