#پارک_پارت_46
- جـــدی؟؟پ چرا هیچی به من نگفتی؟
- وا.مگه آرتا بهت نگفت؟
- نه.
- من فردا باید برگردم،امروزم گفتم با بچه بیایم پارک ازشون خدافظی کنم،بعدم بیام در خونه شما از تو خدافظی کنم که خودت اومدی.
- کاش میشد بیشتر میموندی.
- منم دوست داشتم،ولی نمیشه دیگه باید برگردم.
با صدای کوروش حرفمونو قطع کردیم:
- پرشیا جون بیا بشین یه دهن برامون بخون،دلمون واسه صدات لک زده.
ارشیا – چی بخونم؟
مبینا – هر چی دوست داری.
ارشیا – باشه.
بعد از اینکه یکم فکر کرد،شروع کرد به خوندن.با خوندن خط اول آهنگ،فهمیدم کودوم آهنگه و یهو یه فکر تو ذهنم جرقه زد:
ارشیا - بودیم گیج هم کل روز تا نیمه شب…
بوی بارون زیر چتر کلی حرف…
( به اینجا که رسید،پریدم وسط آهنگ و اون قسمتی که دختره میخونه رو خوندم )
من - بودی روبروم اشک تو چشمات…
رو به نوره زرده چراغ…
خنده های گرم و خوبمون…
( همشون با شنیدن صدام چشماشون شد اندازه توپ گلف؛حتی اکیپ خودمون،چون خیلی کم براشون میخونم.وسط خوندنم به ارشیا علامت دادم که ادامه بده. )
romangram.com | @romangram_com